نمونه هایی از فتاوای مفتیان وهابی
مسلمانی که بر اثر ایدز بمیرد شهید است !!!

شیخ احمد ابویوسف در این زمینه تأکید کرد که 90 در صد بیماران (مسلمان) مبتلا به ایدز، پیش ازمرگ و حضور در برابر الله، توبه می‌کنند."
شیخ احمد ابویوسف، رییس مرکز ارشاد مذهبی در وزارت دیانت مصر، در پاسخ به استفتای مردی که پرسیده بود، نظر اسلام در مورد مرد مسلمانی که بر اثر ایدز بمیرد چیست؟ پاسخ داد: هرکسی که به علت بیماری ایدز بمیرد، از نظر اسلام شهید به حساب می‌آید.

به نوشته "العربیه. نِت"، وی فتوایش را با استفاده از سخن محمد، پیغمبر اسلام، صادر کرده است که گفته بود: "هر کسی که بر اثر یک بیماری داخلی بمیرد، شهید است."

شیخ احمد ابویوسف در این زمینه تأکید کرد که 90 در صد بیماران (مسلمان) مبتلا به ایدز، پیش ازمرگ و حضور در برابر الله، توبه می‌کنند."

از سوی دیگر دکتر احمد رجایی، استادیاربهداشت در دانشگاه الازهر مصر، گفت که رقم مبتلایان به بیماری ایدز در کشورهای عربی پایین‌ترین رقم در سطح جهان است. اما، در زمینه گسترش ایدز، کشورهای عربی در رده دوم قرار دارند.
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید


ممنوعیت فعالیت زنان در فروشگاه های مخصوص لباس زنانه!!!!
فتی عربستان سعودی شیخ عبدالعزیز آل شیخ مخالفت خویش را با کارکردن زنان در فروشگاه های لباسهای مخصوص زنان (لباس زیر) ابراز داشت.
فتوی وی در مخالفت با نظر وزارت کار عربستان در این مورد صادر شده است

بعدا از اظهار نظر افراطی این مفتی درمورد کار کردن زنان در فروشگاه های مذکور وی گفته است : زنان امانتی در گردن ما هستند و به همین سبب ایشان را در غیرکارهای که مختص ایشان هست به کار نخواهیم گرفت.

سخنان این مفتی در جلسه مذهبی که در شب سه شنبه برگزار شد بیان شده و روزنامه های محلی در روز چهارشنبه این خبر را منتشر کرده اند.

منبع: سایت البشائر و سایت اخبار مکتوب عربستان

فتوایی دیگر از علمای وهابیت : سرو چندین نوع غذا حرام است
جله خانوادگی "روتانا" چاپ کشور اردن در شماره جدید خود اعلام کرد: «یکی از شیوخ وهابی، استفاده از رستوران‌های بوفه‌باز (سلف سرویس) که در آن چندین نوع غذا سرو می شود را حرام اعلام کرد»!

این در حالی است که بیشتر رستوران‌ها و هتل‌های عربستان و سایر کشورهای عربی از این نوع رستوران‌ها استفاده می‌کنند و مردم نیز نوعا به دلیل تنوع غذایی، این نوع رستورانها را ترجیح می‌دهند.

این فتوا با واکنش هتلداران و صاحبان رستوران‌ها و سایر اقشار مردم مواجه شده و آنها را دچار نوعی سردرگمی و عصبانیت کرده است.

در همین راستا یک مفتی وهابی دیگری نیز "میکی ماوس" را مرتد و ریختن خون آن را حلال کرده است!! فارغ از اینکه میکی ماوس یک شخصیت کارتونی بوده و همین موضوع موجب انفجار بمب خنده در خبرگزاری‌های غربی و آمریکایی شده و دستمایه طنز طنزپردازان گردیده است.

صرف نظر از بغض و کینه‌ای که این بظاهر علما با اهل‌بیت(ع) و شیعیان دارند و فتواهای تفرقه‌انگیزی که بر اثر این کینه‌ها صادر می‌کنند، فتواهایی نظیر آنچه در بالا گذشت و یا فتوای مشهور مربوط به زولبیا، فوتبال و بازیکنان آن موجب تمسخر پیروان سایر ادیان در شرق و غرب و حتی بی‌دین‌ها گردیده است.

منبع: ابنا
حمله وهابیها به نجف اشرف
سعودبن عبدالعزیز، در سال‏1216 که کربلا را قتل عام کردند و به جنایات بى‏سابقه‏اى مرتکب شدند، متوجه نجف اشرف گردیدند. این حادثه را مؤلف کتاب 2«ماضى‏النجف و حاضرها» از قول کسى که خود شاهد بوده، چنین نقل مى‏کند: سعود به نجف هجوم آورد و آن را محاصره کرد، دو طرف شروع به تیراندازى نمودند از مردم نجف پنج تن که یکى از آنان عموى من سید على حسینى مشهور به «براقى‏» بود، به قتل رسیدند، اهل نجف چون از اعمال و رفتار وهابیان در کربلا و مکه و مدینه آگاه بودند، سخت در اضطراب و نگرانى به سر مى‏بردند، زنان چه پیرو جوان از خانه‏ها بیرون آمدند و در حالى که در شهر مى‏گشتند به هر دسته از مدافعان که مى‏رسیدند، جمله‏هاى تهییج‏آمیزى مربوط به دفاع از شهر و حفظ نوامیس بر زبان مى‏راندند و حمیت و غیرت ایشان را به جوش مى‏آوردند. تمام مردم شهر با گریه و فریاد به خدا استغاثه کردند و از امیرمؤمنان على(ع) مدد خواستند، خداوند به فریادشان رسید، دشمن گریخت و جمعش پراکنده گشت. (1)

مردم نجف، احساس کردند که وهابیها دست‏بردار نیستند و به هر حال به نجف حمله خواهند کرد نخستین اقدامى که کردند، این بود که خزانه امیرمؤمنان على(ع) را به بغداد منتقل ساختند تا مانند خزانه حرم نبوى به غارت نرود. (2) پس از آن آماده دفاع از وطن و جان خود شدند.

پیشوا و رهبر مردم در دفاع از شهر نجف، عالم بزرگ شیعه علامه شیخ جعفر کاشف‏الغطاء بود که علماى دیگر نیز او را یارى مى‏کردند، مردم شروع به جمع‏آورى اسلحه نمودند و چند بعد روز از این آمادگى، سپاه وهابى در اطراف شهر فرود آمدند و شب را در بیرون حصار ماندند.

گویند عده تمام کسانى که در آن موقع از نجف دفاع مى‏کردند، بیش از دویست تن نبودند، زیرا مردم نجف پس از اطلاع از هجوم وهابیها، گریخته و به عشایر عراق پناه برده بودند. تنها جمعى از مشاهیر علما از قبیل شیخ حسین نجف و شیخ خضر شلال و سید جواد صاحب مفتاح‏الکرامه و شیخ مهدى ملاکتاب و گروهى دیگر از علما باقى مانده بودند که کاشف‏الغطاء را یارى مى‏کردند آنان، همه تن به مرگ داده بودند، زیرا شماره دشمنان و مهاجمان بسیار و ایشان اندک بودند. اما با کمال تعجب مشاهده شد که سپاه وهابى، درحالى که شب را در بیرون دروازه‏هاى شهر به روز مى‏رساندند، هنوز سپیده‏دم ندمیده بود که همه آنها از اطراف شهر پراکنده شده بودند. (3) و از کسانى که خود شاهد و ناظر جریان بوده است، تعداد وهابیان مهاجم به نجف را 15000 تن ذکر کرده که 700 نفر از ایشان به قتل رسیدند.

ابن بشر مورخ نجدى در تاریخ نجد درباره حمله وهابیها به نجف مى‏نویسد که: در سال 1220 سعود با سپاهى انبوه از نجد و نواحى آن به بیرون مشهد معروف در عراق(نجف) فرود آمد و مسلمانان را (وهابیان) در اطراف شهر پراکنده ساخت و دستور داد باروى شهر را خراب کنند، چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و هرچه خواستند نتوانستند از آن عبور کنند و در جنگى که میان دو طرف رخ داد، در اثر تیراندازى از بارو و برجهاى شهر جمعى از وهابیها(به تعبیر ابن بشر) مسلمانان کشته شدند و آنها بناچار از شهر عقب نشستند و به غارت نواحى و اطراف پرداختند. (4)

این چه خندقى بود که دور نجف کنده شده بود و وهابیان از آن نتوانستند عبور کنند؟ مورخان دیگر هیچکدام از چنین خندقى سخن نگفته‏اند و کیفیت و جریان ماوقع را شرح نداده‏اند. تنها مرحوم «سید محمد جواد عاملى‏» که خود شاهد و جزء مدافعان نجف بوده، گفته است که حتى بعضى از آنان به بالاى دیوار شهر نیز راه یافتند و نزدیک شد که شهر را به تصرف آورند، لیکن از امیرالمؤمنین معجزات و کراماتى به وقوع پیوست که باعث نابودى بسیارى از مهاجمان و عقب‏نشینى آنها گردید. (5)

خلاصه اینکه: سعود بن عبدالعزیز گاه به گاه به نجف اشرف هجوم مى‏آورد و چند تنى را در بیرون شهر مى‏یافت و به قتل مى‏رساند، لیکن امکان وارد شدن به شهر براى او امکان‏پذیر نبود، اهل نجف در دفع وهابیها به خداوند پناه مى‏بردند و به امیرمؤمنان(ع) استغاثه مى‏نمودند و مورد حمایت قرار مى‏گرفتند. (6)

مى‏گویند: علت این که وهابیها مکرر به نجف حمله مى‏کردند، این بود که محلى به نام «رحبه‏» را در نزدیکى نجف پایگاه خود قرار داده بودند. هنگامى که سعود از رحبه به قصد حمله به نجف حرکت مى‏کرد، مردم شهر با خبر مى‏شدند و دروازه‏ها را مى‏بستند وهابیها در اطراف حصار شهر حرکت مى‏کردند و اگر کسى را مى‏یافتند به قتل مى‏رسانیدند و سرش را به داخل حصار مى‏انداختند، و عقب‏نشینى مى‏کردند و کارى از پیش نمى‏بردند.

انعکاس حمله وهابیها به عتبات در منابع ایرانى

نویسندگان ایرانى که همزمان با حمله وهابیها به کربلا یا نزدیک به آن زمان بودند، این حمله وحشیانه را دقیقتر در کتابهاى خویش آورده‏اند، از جمله میرزا ابوطالب اصفهانى است که به فاصله یازده ماه از قتل عام کربلا وارد آن شهر شده و خرابیهاى شهر را با چشم خود دیده و اخبار آن را از مردم کربلا با گوش خود شنیده است. وى در این باره نوشته است: «مجملى از حادثه مذکور این که هیجدهم ذیحجه روز غدیر خم که اکثر مردم معتبر کربلا به زیارت مخصوصه نجف رفته بودند، قریب بیست و پنجهزار وهابى، سوار اسبهاى عربى و شترهاى نجیب وارد شهر کربلا شدند، چون بعضى از آنها در لباس زوار قبل از این داخل شهر شده بودند، و عمرآغاى حاکم به سبب تعصب تسنن به آنها زبان داشت(یعنى با آنها همزبان بود و تبانى داشت) به حمله اول اندرون شهر درآمده، صداى «اقتلوا المشرکین‏» و آوازه «اذبحوا الکافرین‏» در دادند، عمرآغا به دیهى گریخته آخر کار به فرمان سلیمان پاشا به قتل رسید.

بعد از قتل داشر، مى‏خواستند که خشتهاى طلاى گنبد را کنده ببرند، از غایت استحکام میسر نیامد، لهذا قبر اندرون گنبد را به کلنگ و تبر خراب کرده و قریب به شام(یعنى شب) بى‏خوف و سببى ظاهر، به وطن خود برگشتند، زیاده از پنج هزار نفر کشته شدند و زخمى‏ها خود حساب نیست از آن جمله میرزا حسن نام شاهزاه ایرانى و میرزا محمد طبیب لکنهوى و على نقى لاهورى معه(با) برادرش میرزا قنبر على و کنیز و غلام و آنچه اسباب کار آمدنى بود، خصوص طلا و نقره، از سر کار حضرت و سایر سکنه شهر به تمام به جاروب غارت پاک رفتند در صحن مقدس، خون مذبوحان روان، گنبد و حجره‏هاى صحن از لاش مقتولین پر بود به جز محله حضرت عباس و گنبد آن جناب، کسى از آن بلیه رهایى نیافت و شدت آن حادثه به جائى رسید که من، بعد از یازده ماه از آن، وارد شهر شدم، هنوز آنقدر تازگى داشت که به جز نقل آن، حدیثى دیگر در شهر نبوده، و روات در اثناى حکایت مى‏گریستند و از استماع آن موها بر اندام راست مى‏شد. اما مقتولین این حادثه، اکثرا به نامردى کشته شدند، بلکه چون گوسپندان دست و پا بسته، خود را به قصاب بى‏رحم سپردند.

بعد بیرون وهابى، اعراب اطراف غلغله بود آنها انداخته، چون مردم به باغات خارج شهر، براى مدافعه بیرون رفتند، خود فوج فوج داخل شهر گشتند، مس و برنج و اموال ثقیله و آنچه از وهابى مانده بود، به غارت بردند، تمام آن شب و روز دیگر تاراج آنها امتداد داشت هرکس در آن وقت‏به شهر رفت، کشته شد. از اصول و فروع ملت وهابى و حسب و نسب مخترع آن هرچند تفحص کردم از کسى مفصل معلوم نشد، زیرا که مردم این ملک به اغواى امراى عثمانى و از غایت‏سبک عقلى، حسابى از او برنداشته امر او را قابل ضبط و حفظ نمى‏دانند». (7)

مؤلف «ناسخ‏التواریخ‏» مرحوم میرزا محمد تقى سپهر نوشته است:

عبدالعزیز را به خاطر آمد که بر قلعه نجف اشرف تاختن کرده قبه مبارک را پست کند(یعنى خراب کند) و موقوفات بقعه شریفه را برگیرد و زائران آن حضرت را که به گمان خود بت‏پرست مى‏پنداشت، مقتول سازد. پس لشگرى به سعود داده او را بدین مهم مامور ساخت و سعود با مردم خود به طرف نجف اشرف سرعت نموده قلعه نجف اشرف را به محاصره انداخت و چند کرت یورش به قلعه برد و مقصود حاصل نکرد و از آنجا بى‏نیل مرام مراجعت کرده آهنگ کربلا نمود با دوازده هزار تن از ابطال رجال خود چون سیلاب بلا، مفافضة به کربلا درآمد و این هنگام، بامداد روز عید غدیر بود.

پس نخستین تیغ بى‏دریغ در سکنه آن بلده نهاده پنج هزار تن از مرد و زن مقتول ساخته و ضریح مبارک را درهم شکستند و آلات زر و سیم و جواهر رنگین و لآلى ثمین که سالهاى فراوان از هر کشورى و کشورستانى بدانجا حمل داده و خزینه نهاده بودند، به نهب و غارت برگرفتند و قنادیل زرین و سیمین را فرود آوردند و خشتهاى زر احمر را از ایوان مطهر باز کردند و چندانکه توانستند در تخریب آثار و بنا کوشش کردند. بعد از شش ساعت از شهر بیرون شدند و اشیاء منهوبه را بر شتران خویش نهاده، به جانب درعیه کوچ دادند. (8)

این نقل سپر با نوشته اغلب نویسندگان تفاوت دارد، زیرا طبق نقل مورخان دیگر وهابیها نخست‏به کربلا حمله کردند و سپس به نجف هجوم بردند.

سید عبداللطیف شوشترى نیز در ذیل کتاب «تحفة‏العالم‏» به حمله وهابیها به کربلا اشاره کرده و مختصرى از عقاید آنان را نوشته است وى درباره هجوم وحشیانه وهابیها به کربلا مى‏نویسد:

«بالجمله در آنجا(بمبئى یکى از جزائر هند) بودم که خبر کدورت اثر عبدالعزیز وهابى رسید که در هیجدهم ذى الحجه سنه‏1216، با جیشى از اعراب در ارض اقدس کربلاى معلا تاخت آورد و به قدر چهار پنج هزار کس از مؤمنین را به قتل رسانید و سوء آدابى که از ایشان به آن روضه منوره رسید، در خور نگارش نیست. شهر را غارت نموده اموال به یغما ببرد و باز به مقر ریاست‏خود که درعیه است، بازگشت...». (9)

رضاقلى خان هدایت نیز درباره هجوم ددمنشانه وهابیها به کربلا مى‏نویسد:

«در اواخر سال‏1216 صباح روز هجدهم ذى حجه، عید غدیر خم سعود و همراهانش بناگاه بر قلعه کربلاى معلى، مشهد امام همام حسین بن على(ع) تاختن کردند، شهر را بى‏خبر به تصرف درآوردند چه بسیارى از اعزه آن شهر، طاعت را به نجف اشرف غروى رفته بودند و جمعى مردمان ضعیف‏الحال و شکسته‏بال زاهد عابد رکع ساجد بر جاى مانده، در حرم مطهر به نماز و ذکر اوراد و دعوات اشتغال داشتند، چندین هزار تومان اموال تجار و غیره و کرورى چند از نقود و اجناس سکنه حرم محترم به غارت بردند و کمال خلاف ادب و الحاد به ظهور آوردند که قریب به شش ساعت هفت هزار عالم فاضل و مرشد کامل از علماى محققین و فضلاى صاحب یقین، به قتل درآوردند و آنچه در سر و بر مردان و زنان بود برکشیدند خون پیران و جوانان خداى‏شناس صاحب بینش و دانش، چون سیلاب جریان گرفت و تنهاى چاک‏چاک متقیان حق‏پرست چون پشته‏پشته برفراز یکدیگر برآمد و گروهى بزرگوار که در زمان امتحان و گاه حیات این جهان معاصر و معاون سیدالشهداء حسین بن على(ع) نبودند و در این عهد در آن مرقد مبارکه آرزوى شهادت رکاب آن حضرت همى کردند به حکم سعادت در این روزگار در حوالى مرقد آن امام اطهار، بلکه در حضور پاک آن امام معصوم مقتول و در سلک شهداى گذشته مسطور و مذکور شدند». (10)

طبق نوشته میرزا ابوطالب، و حمله ویرانگرانه وهابیها به کربلا، به اطلاع سلطان روم(پادشاه عثمانى) و پادشاه عجم(فتحعلى شاه) مکرر مى‏رسید ولى کسى از ایشان اقدامى نمى‏کرد و لذا عبدالعزیز وهابى دلیر گشته، به تقلید پیامبر خاتم(ص) به دعوت سلاطین عالم، نامه‏ها ارسال ساخت، چنانچه ترجمه نامه‏اى که به پادشاه ایران نوشته، در این مقام ثبت است:

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

من عبدالعزیز امیرالمسلمین الى فتحعلى شاه ملک عجم.

آنکه چون بعد از رسول خدا، محمد بن عبدالله(ص) شرک و بت‏پرستى در امت‏شیوع یافته بود چنانچه مردم بقعات کربلا و نجف، پیش قبور که از سنگ و گل، ساخته ایشان است، به خاک مى‏افتند و سجده کرده عرض حاجات مى‏دارند، این اضعف عبادالله چون مى‏دانست که سیدنا على و حسین، به این افعال راضى نیستند، کمر همت‏به تصفیه دین مبین بسته، به توفیق حق تعالى نواحى نجد و اکثر بلاد عرب را از آلایشها پاک ساخت، خدمه و سکنه کربلا و نجف که بنابر اغراض نفسانى، منع‏پذیر نبودند، صلاح منحصر در فنا و اعدام ایشان دانست، لهذا فوجى از غزات به کربلا فرستاده چنانچه معلوم شده باشد، سزاى لایق بدیشان داده شد. اگر ملک عجم هم بدین عقیده بوده باشد، باید از آن توبه کند، زیرا که هرکس بر شرک و کفر، اصرار ورزد بدو آن خواهد رسید که به سکنه کربلا رسید والسلام على من اتبع الهدى. (11)

میرزا ابوطالب در کتاب خود پاسخ فتحعلى شاه را در جواب سعود بن عبدالعزیز ذکر نکرده ولى مؤلف «گنجینه نشاط‏» متن عربى نامه فتحعلى شاه را در پاسخ سعود بن عبدالعزیز ذکر کرده که در اینجا آورده مى‏شود:

(تبارک الذى بیده الملک و هو على کل شئ قدیر) و بعد فقد اتانا منک کتاب مصدق لسانا عربیا تضوح(ظ توضح) منه عرف المعارف منتشرا و مطویا و العجب ثم العجب انک دعوتنا الى التوحید و نفى التشریک عن‏الله الحمید المجید و نحن بین یدیه مفطورون علیه، نحدث به قدیما قرآن هذا صراطى مستقیما نعم وجدوا اولیائنا کتابک دلیلا على انک قد اخذت فى هذا الطریق سبیلا اذا لاتخذوک خلیلا و لا تجد لسنتنا تحویلا و المؤمنون بعضهم اولیاء بعض و عز من قال: (و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض...) و قد ذکرتم انکم ترسلون عالما منکم الینا لنطلع علیکم و تطلعوا على ما لدینا لیکون لکم مالنا و علیکم ما علینا فارسلوا و عجلوا فیه فانما المعروض على حضرتنا من مذهبکم غیر ما تکتبون والناس من عندهم یقولون و یسمعون و (ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون). ثم استعجلوا حتى ینکشف من امرکم الحجاب و یرفع الارتیاب و ان کان الامر کذا فهذا ایفاق المسلمین و کان حقا علینا نصرالمؤمنین عدوکم باموال و بنین و موقعین على شبل هزیر الخلافة و من له على سواحل العمان قریرة و شرافة: حسین على میرزا ان یعاملکم بالمودة سرا و جهرا و یمدکم بما تستمدونه برا و بحرا فان الله سخر لنا الامصار و دیر لنا البحار و هوالذى یسیرکم فى البر و البحر انه على ما یشاء قدیر و نحمد الله على ما هدانا و نسلم على النبى البشیر النذیر». (12)

خلاصه ترجمه این نامه که در ضمن آن چندین آیه از قرآن به مناسبت آورده شده، چنین است:

«...نامه‏اى از جانب تو به ما رسید، شگفتا و شگفتا، که تو ما را به توحید و نفى شریک دعوت کرده‏اى درحالى که فطرت ما بر توحید است و دیرزمانى است که زبان ما به آن گویا بوده و پیوسته این راه مستقیم ماست و شما در نامه خود یادآور شده‏اید که یکى از علماى خود را نزد ما مى‏فرستید تا از آن چه شما مى‏گوئید، ما آگاه گردیم و از آنچه ما مى‏گوئیم شما آگاه گردید، او را هرچه زودتر بفرستید که به موجب آنچه از مذهب شما به عرض ما رسانیده‏اند، غیر از چیزى است که نوشته‏اید، پس در این باره عجله کنید تا پرده از کار شما برداشته شود و شک و ریب برطرف گردد و ما به حسینعلى میرزا، شیر بچه خلافت و صاحب قدرت در سواحل عمان، فرمان مى‏دهیم که به درخواست کمک شما ازما، چه در خشکى و چه در دریا، در نهان و آشکارا، پاسخ دهد که خداوند، شهرها را براى ما تسخیر کرده و تدابیر امر دریاها را به عهده ما قرار داده است‏». (13)

چنانکه مى‏بینیم لحن نامه فتحعلیشاه در این نامه بسیار ملایم است و هیچ تناسبى با لحن نامه سعود بن عبدالعزیز ندارد که در آن نامه شاه و مردم ایران را مشرک خوانده و تهدید کرده است که اگر توبه نکنند به سرشان همان خواهد آمد که به سر مردم کربلا آمد، درحال حاضر کسى نمى‏داند چرا فتحعلى شاه به سعود وهابى پس از آنهمه جنایات هولناک که در حرمین شریفین و کربلاى معلى و نجف اشرف مرتکب شده بود، این چنین ملایم جواب داده است. و همین سهل‏انگارى و عدم احساس مسؤولیت‏سران کشورهاى اسلامى سبب شد وهابیهاى نجد جرى‏تر شوند و گستاخى را به آنجا برسانند که امیر آنها پس از آنهمه جنایات و هتک حرمت از اماکن مقدسه و کشتن مردم بى‏گناه، به زمامداران کشورهاى اسلامى با این لحن زننده نامه بنویسد و خود را به جاى پیامبر اکرم(ص) بگذارد و آنها را به مسلک خود فراخواند.

بعضى گفته‏اند: عبدالعزیز به کربلا حمله کرد و این شهر مقدس را تصاحب نمود و حرم مطهر امام حسین(ع) را ویران کرد و مدت شش ساعت‏به قتل عام مردم پرداخت. فتحعلى شاه خواست‏به جنگ وهابیها بشتابد، اما جنگ روسیه تزارى و ایران مانع انجام این لشگرکشى شد. (14)

با این که به نظر مى‏رسد، فتحعلى شاه در برخودر با مساله وهابیت کوتاه آمده است، ولى باز مى‏گویند در اثر فشار فتحعلى شاه بود که سلطان عثمانى عکس‏العمل مناسبى در این باره از خود نشان داد. (15)

چنانکه میرزا عبدالرزاق نوشته است که بعد از سنوح این سانحه خدیو بهرام انتقام(یعنى فتحعلى شاه) اسماعیل بیک بیات غلام را روانه بغداد و شرحى به سلیمان پاشا (والى بغداد از طرف عثمانیها) مرقوم داشتند که اگر از رهگذر تداخل سپاه ایران به مملکت عثمانیه، اولیاى آن دولت علیه بعضى اندیشه‏هاى دور از راه، به خاطر نرسد، اظهارى شود تا به یارى جناب بارى، دفع ماده فساد طائفه وهابى شده تا کار آنها هنوز استوار نشده است، به سهولت چاره آنها شود. سلیمان پاشا در جواب، عرض نمود که قرار حکم دولت عثمانیه اسباب قلع مواد فساد آن طایفه بدنهاد از هر طرف فراهم آمده و عما قریب اثرى از آنها در صفحه روزگار نخواهد ماند و حاجتى به زحمت‏سپاه ایران، براى این کار جز وى نخواهد بود، تعمیر روضه طاهره و سرانجام عوض اسباب تلف شده آن بقعه هم در عهده این دولت است اتفاقا در همان اوان سلیمان پاشا به عالم باقى شتافت. (16)

در کتاب منتظم ناصرى آمده است: چون خبر قتل عام و تخریب کربلا به سمع فتحعلى شاه پادشاه ایران (که در آن وقت، چند سالى بود که به سلطنت رسیده بود) رسید، اسماعیل بیک بیات را نزد سلیمان پاشا والى بغداد (از طرف سلطان عثمانى) فرستاد و از او خواست که به دفع وهابیان بپردازد، سلیمان پاشا قبول کرد ولى چیزى نگذشت که درگذشت. (17)

مؤلف کتاب «روضة‏الصفاى ناصرى‏» این موضوع را مفصل‏تر نوشته آنجا که مى‏خوانیم: چون فتحعلى شاه از این خبر آگاه شد، نخست اسماعیل بیک بیات را نزد سلیمان پاشا فرستاد، سپس حاج حیدر علیخان برادرزاده حاج ابراهیم خان شیرازى را که نایب‏الوزراء عباس میرزا بود، به سفارت مصر منصوب داشت و نامه‏اى ملاطفت‏آمیز به ضمیمه یک قبضه شمشیر خراسانى گوهرنشان، در نزد محمدعلى پاشا که در آن وقت فرمانرواى مصر بود، فرستاد و از او خواست که در دفع وهابیان بکوشد و گرنه اطلاع دهد تا پادشاه ایران از راه خشکى و دریا سپاهى به نجد گسیل دارد وهابیها را قلع و قمع کند.

چون سفیر ایران به مصر رسید و محمد على پاشا از حقیقت‏حال اطلاع یافت، ربیب خود ابراهیم پاشا را به دفع آن طایفه مامور کرد تا شهر درعیه را خراب و عبدالله بن سعود، امیر وهابى را مقید و مغلول روانه اسلامبول (پایتخت عثمانى) نمود و وى به دستور پادشاه عثمانى به قتل رسید و سفیر ایران مقضى‏المرام از راه شام به تبریز وارد شد و به حضور عباس میرزا نائب‏السلطنه رسید. (18)

اقدامات فتحعلى شاه در منابع غیر ایرانى درج نشده است ولى بعضى از مستشرقین به این موضوع اشاره‏اى کرده‏اند. (19) مسلما اقدامات فتحعلى شاه در این زمینه بى‏تاثیر نبوده است.



پى‏نوشتها:

1) ماضى النجف و حاضرها، ص‏6 - 325.

2) دوحة‏الوزراء، ص‏217 - موسوعة‏العتبات المقدسه، ج‏1، ص‏166.

3) وهابیان، ص‏6 - 275.

4) مدرک قبل.

5) مفتاح الکرامة، ج‏7، ص‏653.

6) ماضى النجف و حاضرها، ج‏1، ص‏326.

7) مسیر طالبى، ص 408 ،409.

8) ناسخ التواریخ، جلد قاجار، ج‏1، ص‏119 - 120.

9) ذیل التحفه، ص‏477.

10) روضة‏الصفاى ناصرى، ج‏9، ص 381.

11) مسیر طالبى، یا سفرنامه میرزا ابوطالب، ص 412.

12) به نقل بررسیهاى تاریخى، سال یازدهم ضمیمه شماره 4، زیر عنوان «روابط ایران با حکومت مستقل نجد»، ص‏113.

13) ترجمه نامه با مختصر تفاوت از مؤلف کتاب «وهابیان‏» آقاى على اصغر فقیهى است، ص 270، پاورقى.

14) نظام آل سعود، نوشته روزنامه‏نگار فرانسوى «کلودفوییه‏» ترجمه نورالدین شیرازى، ص 22.

15) فاسیلیف، تاریخ العربیة‏السعودیة، ص‏49

16) مآثر سلطانیه، ص‏86.

17) منتظم ناصرى، ج‏3، ص 78.

18) روضة‏الصفاى ناصرى، ج‏9، ص 585 و586.

19) فاسیلیف، فصول من تاریخ العربیة‏السعودیة، ص‏49 - 50.


منبع: مکتب اسلام-سال 1378-ش9
قبر رسول الله را خراب کنید، ابن جبرین بهشت را برایتان ضمانت می کند
مگان از فتوای بزرگ عالم فاسد مملکت آل سعود، (‌ابن جبرین وهابی) آگاهند که تخریب ابنیه و ضریح روی قبور و خصوصاً قبور عترت و آل بیت علیهم السلام را مباح دانسته و می گوید "خوب است ، ولیکن اگر تاریخ ساخت این ابنیه و کیفیت بنای آنها قبل و بعد از آنکه با خاک یکسان شود،‌ ذکر گردد، اشکالی ندارد "، ما این فتوا را یکبار دیگر ذیل این مقاله منتشر می کنیم، برای کسانی که از آن اطلاع نیافته اند، و نیز برای کسانی که از این فتوای سرگشاده ابن جبرین لعین و فرمان ظالمانه اش اطلاع دارند، سند فتوای او سخنی از پیامبر(ص) است که (به زعم ابن جبرین) فرموده:" هیچ تصویری نماند مگر آنکه آن را محو کردم و هیچ قبر برجسته ای، نماند مگر آنکه آن را با خاک یکسان کردم". این شیخ گمراه ادّعا می کند هر کس اعتقاد داشته باشد کسانی که در این قبورند،‌ شهدا و صالحان هستند و نزد خدا جاه و مقام و کرامت دارند یا برای مؤمنان اهل زمین شفاعت می کنند، جاهل است، در اینجا زیر این عبارت خط می کشیم که می گوید شهدا نزد خدا هیچ جاه و مقامی ندارند، سخنی که در فتوای این مفتی دیار آل سعود آمده، امری که نیاز به جواب دارد، ‌و ما در اینجا نه از پیش خود و نه بر اساس روایات موجود در اسانید کتب شیعه، بلکه با با استناد بر آنچه که در سنّت خود او و کتابهایش و طبعاً کتاب خدا، قرآن، درباره فضیلت شهدا و تکریم منزلت ایشان آمده به او جواب می دهیم، تا برای اهل سنّت اثبات کنیم که آنچه این گمراه منحرف فاسق دور از دین و سنّت رسول می گوید مخالف سنّتی است که خودش ادّعای ایمان به آن را دارد،‌ و قسمتی از فضایل و مقام شهدا در آیات قرآن و کتب اهل سنّت را می آوریم، حال که شهدای عامّه مؤمنین چنین مقاماتی دارند،‌ چگونه است منزلت اهل بیت یا منزلت رسول الله صلوات الله علیه و سلامه علیه و علی آله و سلّم:

شهید در قرآن:

آیات بسیاری در فضیلت شهدا نزد خدای سبحان در قرآن وجود دارد، آنجا که خداوند می فرماید:

وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ [حدید19]

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقاًّ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ [توبه111]

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُؤْمِنِینَ [آل عمران169-171]

وَلاَ تَقُولُوا لِمْن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ [بقره154]

وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَیُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ [محمد4-6]

امّا منزلت شهید در سنّت نبوی آنطور که در جمیع کتابهای اهل سنّت آمده، شامل بسیاری از احادیث نبوی شریف در فضیلت شهادت و شهدای راه خدا می شود، از جمله:

رسول الله (ص)‌ فرمود: "کسانی که کشته می شوند، سه دسته اند، مؤمنی که با مال و جانش در راه خدا جهاد می کند تا آنکه بدست دشمن کشته می شود،‌ او شهید ممتحن است و ‌در خیمه خدا زیر عرش او مستقر است و پیامبران جز با درجه نبوت بر او برتری ندارند، و مؤمنی که مرتکب گناه و خطا شده و با مال و جانش در اه خدا جهاد می کند، تا آنکه دشمن او را از پا در می آورد،‌ او نیز گناهانش بخشیده می شود، زیرا شمشیر محو کننده خطاهاست، او از هر دری که بخواهد می تواند وارد بهشت شود،‌و منافقی که با مال و جانش در راه خدا جهاد می کند تا آنکه به دست دشمن کشته می شود، پس او جایش در جهنم است، زیرا شمشیر، نفاق را محو نمی نماید" .

و نیز وقتی از شهید نزد رسول خدا یاد شد، فرمود:‌ " هیچ نفسی نیست که بمیرد و بخواهد دوباره به دنیا برگردد، جز شهید که به خاطر فضیلت شهادت، آرزو می کند به دنیا برگردد و دهها بار دیگر کشته شود".

و نیز فرمود:‌" وقتی در احد برادران شما کشته شدند، ارواحشان در دل پرنده ای به سوی بهشت برده شد و در آنجا از میوه ها و طعام بهشتی متنعم شدند،‌ وقتی جایگاه خود را دیدند،‌گفتند: کاش برادران ما بودند و می دانستند که خداوند چه کرامتی به ما بخشیده و ما در چه جایی هستیم، ‌تا در جهاد سستی نورزند و عقب نکشند، پس خداوند فرمود: من سخن شما را به آنها ابلاغ می کنم،‌ و این آیات را نازل نمود: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً [آل عمران : 169]

و نیز فرمود: " شهدا سه دسته اند، که کمترین آنها از نظر مرتبه و مقام نزد خدا کسی است که نه به هدف جنگ بلکه برای کار خودش از منزل خارج شود و اتفاقاً جنگی پیش آید و او کشته شود، پس با اولین قطره از خونش که بر زمین ریخته شود، خداوند تمام گناهانش را می بخشد و روحش را به آسمانها بالا می برد،‌ و از هیچ آسمانی گذر نمی کند، مگر آنکه فرشتگان او را مشایعت می نمایند تا آنکه به خدا می رسد، ‌و آنگاه به خدا سجده می کند و به او هفتاد زوج لباس از استبرق که هرگز بهتر از آن را شما ندیده اید اعطا می شود".

امّا منزلت شهید از زبان صحابه که در کتب اهل سنّت ذکر شده است:

از عمر بن الخطاب نقل شده که گفت: و الله بعضی از مردم به خاطر بدست آوردن دنیا جنگ می کنند، و بعضی به خاطر اینکه جنگ کارشان است و کاری جز جنگ بلد نیستند، ‌و بعضی به خاطر رضایت خدا می جنگند،‌آنها شهدا هستند، و هر کس از آنها به همان شکلی که کشته شده برانگیخته خواهد شد، ‌و فقط خدا می داند چگونه با او معامله می شود و برای ما تبیین شده که این شخص تمام گناهان آینده و گذشته او آمرزیده می شود".

پس بعد از این شواهد (آیات قرآن و سنّت)،‌ شهدا به رأی ابن جبرین جاه و کرامتی ندارند! پس یا سنّت در گمراهی است یا آل وهّاب و علمای نابکارشان و در رأس آنان ابن جبرین، ‌زیرا او آشکارا با خدا و سنّت سر مخالفت برداشته و فتوا می دهد و در کشور خودش هم به فتوای او عمل نمی شود، دلیلش قبر رسول الله است که گنبد آن همچنان پابرجاست.

ای ابن جبرین! و ای تمام کسانی که از او اطاعت می کنند و فتواهایش را دقیقاً در عراق و در حرم پاک دو امام معصوم امام هادی و عسکری علیهما سلام اجرا می کنند! بروید و به نیابت از مولانا ابن جبرین! و بر اساس قول خود پیامبر (ص) که به گمان ابن جبرین فرموده:" هیچ تصویری را نگذاشتم مگر آنکه آن را محو کردم و هیچ قبر برجسته ای را باقی نگذاشتم،‌ مگر آنکه آن را با خاک یکسان کردم"، گنبد و حرم پیامبر را هم با خاک یکسان کنید، ای همه کسانی که برای حج و عمره به عربستان می روید! ‌کلنگ و بیل یا تانک و موشک کاتیوشا هم با خود ببرید تا با انهدام قبر رسول خدا و صحابه، مجاور او متبرک شود و شما وارد بهشت شوید و عاقبت نیک برای هر کسی است که این فتوا را اجرا کند...

این فتوایی است که این عالم وهابی برای یک میلیارد مسلمان حلال و شرعی نموده که قبر سرور عالمیان رسول الله صلّی الله علیه و آله را خراب کنند و ابن جبرین علاّمه والا مقام ، و ارشد علمای بلاد حرمین شریفین، مقدّسترین بلاد مسلمین، که از سوی آل سعود حمایت می شود، بهشت را برای آنان ضمانت می کند. گویا او خودش بیل و کلنگ یا تانکی ندارد که امر نبی امّت را اجرا نماید...

خدایا از تو می خواهیم بیشتر از این آنها را رسوا و خوار نمایی و آنها را با فتواهایشان به درک واصل کنی و بین آنها و دوستدارانشان تفرقه بیندازی و زمین زیر گامهایشان را آتش بزنی و آنها را از نعمتهایت محروم نمایی و با زلزله ای به کام زمین فرو ببری، همانطور که با گذشتگان همکیششان، از دین خارج شدگانی چون فرعونیان و طاغوتیان عمل نمودی.

خدایا هر کس را که به سخنان آل وهّاب و تیمیه و آل معاویه و یزید گوش می دهد،‌ آنانی که قبل از وهابیان کعبه شریف را خراب کردند و آتش زدند و حجاج بیت الله الحرام را با منجنیق کشتند و سوزاندند و سلاله آل سعود، مدعیان خادم الحرمین و حامیان این علمای نابکار و گمراه را همه را لعنت کن و از آنها اثری باقی مگذار.


منبع: سلام شیعه
استمناء در رمضان به عمد وبا شهوت اشکالی ندارد
البانی در یکی أز جلسات درسش در میگوید : استمناء با عمد وشهوت در ظهر رمضان إشکالی ندارد .. فقط مباشره متعارف زن ومرد اشکال دارد .. ولی حتى استمناء بین پاهای همسر اشکالی ندارد .. دلیلش هم روایتی است که أز عایشه نقل میکند .. (ولی به دلیل عدم وضوح صدا وبلندی این فایل-حدود8دقیقه-بقیه را ترجمه نکردیم .. که حتى یک تکّه ای هم بر قرضاوی میندازد ..)



برای دانلود کلام او :

http://www.valiasr-aj.net/sound/enzal.mp3


مناظره محمد بن عبدالوهاب با خدا !!!
بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه در اینجا می خوانید مناظره ای است فرضی میان خداوند متعال و محمدبن عبدالوهاب که سخنان خداوند از قرآن کریم اخذ و سخنان محمدبن عبدالوهاب از افکارش و افکار وهابیان امروز گرفته شده است.



- خداوند متعال : و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین (بقره /34) ؛ هنگامی که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید , همه سجده کردند جز ابلیس که امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافرین بود.

- محمد بن عبدالوهاب : خدایا این شرک است که تو به ملائکه فرمان داده ای آدم را سجده کنند . چرا مردم را به سجده بر آدم وادار می کنی ؟



- خداوند متعال : و رفع ابویه علی العرش و خرُّوا له سُجدا و قال یا ابت هذا تأویل رویای من قبل قدجعلها ربی حقا (یوسف/100) ؛ یوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران یوسف پیش او به سجده افتادند . یوسف گفت : ای پدر! این تأویل خواب من است که پیش از این دیده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا یا چرا پیامبرت یعقوب و یوسف باید اجازه دهند که برادرانش پیش او سجده کنند . برادران یوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . یعقوب و یوسف باید آن ها را می کشتند.



- خداوند متعال : و إذ جعلنا البیت مثابه للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی (بقره/125) ؛ [به یاد بیاورید] هنگامی که ما کعبه را محل بازگشت مردم و محلی امن قرار دادیم. [برای تجدید خاطره] مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دهید .

- محمد بن عبدالوهاب : خدایا چرا گفته ای مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دهید . چرا مکان یک بشر را محل عبادت خود قرار می دهی ؟ این شرک است . هیچ بشری به هیچ وجهی نباید دخلی در عبادت تو پیدا کند. چرا یک بیابان نامربوط به بشر را محل عبادت خود قرار ندادی که مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دادی ؟ این باعث می شود مردم یاد بگیرند و محل اولیای دیگری چون رسول خدا(ص) و علی (رض) و... را محل عبادت خود قرار دهند . این ها همه شرک است .



- خداوند متعال : فی بیوت أذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال(نور/36) ؛ خانه هایی که خداوند اذن داده که بالا برده شود و در آن ها اسم خداوند برده شود که برای او صبح و شب تسبیح بگویند .

- محمد بن عبدالوهاب : خدایا ! چرا تو اذن داده ای که خانه هایی محل عبادت قرار گیرند؟ در آن صورت مردم می آیند در قبر رسول الله (ص) نماز می گذارند که این خانه رسول خدا بوده است . چون رسول الله در تفسیر این آیه گفته این خانه ها خانه های پیامبر است و خانه های علی و فاطمه هم از افضل ترین این خانه ها است . مردم می آیند در این خانه ها عبادت می کنند و مشغول نماز می شوند . محل قبر علی و فاطمه را هم چون پیامبرت گفته که خانه های آن ها هم از خانه های مأذون است , محل عبادت قرار می دهند. این ها همه شرک است .



- خداوند متعال : ما من شفیع الا من بعد إذنه ذالکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون(یونس/3)؛ هیچ شفاعت کننده ای وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند . این خدای شما است آن را پرستش کنید . آیا به یاد نمی آورید؟ .

- خداوند متعال : و کم من مَلَک فی السماوات لاتغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی (نجم/26) ؛ چه بسیارند فرشتگانی در آسمان که شفاعت شان هیچ سودی ندارد جز پس از آنکه خداوند اذن بدهد برای کسانی بخواهد و راضی گردد.

- خداوند متعال : و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن أذن له (سبأ/23) ؛ شفاعت سودی ندارد جز برای کسی که اذن داده شده باشد .

- ا بن عبدالوهاب : خدا چرا استثنا کرده ای که جز برای کسیکه اذن شفاعت داده شود . باید بگویی به هیچ وجه شفاعتی در کار نیست و هیچ کسی نمی تواند شفیع باشد . اینکه تو استثنا کرده ای سبب می شود برخی از پیامبر و اولیایت بخواهند او را نزد تو شفاعت کنند . این شرک است که از غیر خدا شفاعت بخواهی .



- خداوند متعال : قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین (یوسف /97) قال ساستغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم (یوسف/98) ؛ برادران یوسف گفتند : ای پدر برای گناهان ما از خدا طلب بخشش کن. یعقوب گفت : بزودی برای شما طلب آمرزش می کنم از خدای خود که او بخشنده مهربان است.

- محمد بن عبدالوهاب : دیدی گفتم اگر اجازه بدهی مردم بلافاصله طلب شفاعت می کنند . این برادران یوسف پدر خود را شفیع قرار دادند و از تو طلب آمرزش کردند. این شرک است .



- خداوند متعال : یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون(مائده /35) ؛ ای مومنان از خدا بترسید و بسوی او وسیله ای بجویید و در راه خدا کوشش کنید باشد که به رستگاری برسید.

- محمد بن عبدالوهاب : خدایا ! چرا امر کرده ای که مومنان به نزد تو وسیله بجویند. آنان باید مستقیما نزد تو مراجعه کنند نه که نزد شفیعی رفته او را وسیله ای جهت تقرب به تو قرار دهند. این شرک است که مردم به غیر تو مراجعه کنند.



- خداون متعال : اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه ابی یأت بصیرا وأتونی باهلکم اجمعین(یوسف/93) فلما أن جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا قال الم اقل لکم انی اعلم مالا تعلمون (یوسف96) ؛ یوسف گفت : این پیراهن مرا ببرید و آن را بر صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود و تمام اهل خود را بیاورید. وقتی قاصد رسید پیراهن را به صورت یعقوب انداخت و یعقوب بینا شد. و یعقوب گفت مگر من نگفتم من چیزی می دانم که شما نمی دانید.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا یا ! چرا این آیه را آورده ای . پیراهن که هیچ تأثیری ندارد . اینکه پیراهنی بتواند چشم نابینا را بینا کند نادرست است و این باعث خواهد شد مردم به ضریح پیامبر و اولیای تو چشم بمالند و از پیامبر و اولیا شفاطلب کنند چون فکر می کنند وقتی پیراهن یوسف بتواند چشم یعقوب را بینا کند , ضریح رسول خدا(ص) که افضل انبیاء است حتما این کار را می تواند انجام دهد. درحالیکه درخواست شفا از غیر خدا شرک است و مشرک واجب القتل .



- خداوند متعال : و کذالک اعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و ان الساعه لا ریب فیها إذ یتنازعون بینهم أمرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم . قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا(کهف/21) ؛ و این چنین مردم را متوجه حال آن ها کردیم تابدانند که وعده خداوند در مورد رستاخیز حق است. و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست . در آن هنگام که میان خود نزاع داشتند ؛ گروهی می گفتند: بنایی بر آنان بسازید(تابرای همیشه از نظر پنهان شوند و از آن ها سخن نگویید که ) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است . ولی آن ها که از راز شان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند : مامسجدی در کنار مدفن آن ها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود).

- محمد بن عبدالوهاب : خدا یا چرا این داستان را نقل کردی . وقتی هم نقل کرده بودی باید آن را شدیدا رد می کردی . چرا از کنار بنای مسجد بر قبر بدون هیچ انکار و ردی گذشتی در حالیکه در آیه بعدی که مردمان بعدا در مورد تعداد اصحاب کهف اختلاف خواهند کرد , بدنبال نقل داستان فرموده ای : فلاتمار فیهم الا مراءا ظاهرا ؛ بدون دلیل در مورد آن ها حرف نزنید. اینجا کار جدال کنندگان را تقبیح کرده ای اما آن جا کار بناکنندگان مسجد را تقبیح نکرده ای . در حالیکه بنای مسجد بر قبر ها شرک است .



- خداون متعال : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه (بینه /7) ؛ کسانی به خدا و رسولش ایمان آورده و اعمال صالح انجام می دهند , آن ها بهترین مخلوقاتند.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا یا پیامبرت گفته : منظور از خیر البریه در این آیه علی و شیعیانش هستند . چرا تو این آیه را فرموده ای در حالیکه شیعیان کافر هستند و مشرک و آن ها واجب القتل هستند در حالیکه تو آن ها را بهترین مخلوقات دانسته ای .


منبع: وبلاگ نسیم ایمان