وهّابیّت واتهام بدعت به مسلمانان
از زشتترین پدیدهها در آیین وهّابیّت این است که هر چیزى که با افکار آنان تطبیق نکند، آن را بدعت شمرده و شرک مىدانند که در این قسمت به بخشى از آن اشاره مىشود.
18 ـ بدعت شمردن مراسم میلاد رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله
بن باز مفتى اعظم سابق سعودى مىنویسد:
لایجوز الأحتفال بمولد الرسول صلى اللّه علیه وسلّم ولاغیرِه؛ لأنّ ذلک من البدعِ المحدثةِ فی الدین، لأنّ الرسولَ [ صلىاللهعلیهوآله ] لمیفعله ولاخلفاؤُه الراشدون ولاغیرُهم من الصحابةِ ـ رضی اللّه عنهم ـ ولاالتابعونَ لهم بإحسان فی القرونِ المُفَضَّلةِ(1)؛ مراسم میلاد پیامبر گرامى جایز نیست؛ چون بدعت در دین محسوب مىشود؛ زیرا رسول گرامى و خلفاى راشدین و صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمى را انجام نمىدادهاند.
(1) مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 18.
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ـ مراسم سوگوارى پیامبران و صالحان
هیئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون مراسم سوگوارى مىنویسد:
لایجوز الإحتفالُ بمن مات من الأنبیاءِ والصالحین ولا إحیاءُ ذکراهم بالموالدِ و... لأنّ جمیعَ ما ذُکرَ من البدعِ المُحْدَثَةِ فی الدین و من وسائلِ الشرک(1)؛ مراسم سوگوارى براى پیامبران و صالحان و هم چنین مراسم بزرگداشت آنان جایز نیست و بدعت در دین و از وسایل شرک به حساب مىآید.
20 ـ درود بر رسول اکرم (ص) قبل وبعد از اذان
هیئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون درود و تحیّت بر پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] مىنویسد:
ذکرُ الصلاةِ والسلامِ على الرسولِ صلى اللّه علیه وسلّم قبل الأذان، وهکذا الجهرُ بها بعد الأذانِ، مع الأذانِ، من البدعِ المحدثة فی الدین، وقد ثبت عن النبیّ صلى اللّه علیه وسلّم أنّه قال: «من أحْدَثَ فی أمرِنا هذا، ما لیس منه فهو رَدٌّ». متّفق علیه.
وفی روایة: «من عَمَلَ عَمَلاً لیس علیه أمرُنا فهو ردٌّ». رواه مسلم... من فعل تلک البِدْعَةَ ومَنْ أقَرَّها ومن لم یُغَیِّرْها وهو قادرٌ على ذلک، فهو آثمٌ(2)؛ درود فرستادن بر رسول اکرم[ صلىاللهعلیهوآله ] قبل از اذان و بعد از
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 54 فتواى شماره 1774.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 2، ص 501، فتواى شماره 9696.
(184)
اذان، از بدعتهایى است که در دین ایجاد شده و رسول اکرم[ صلىاللهعلیهوآله [ فرموده است: هر کس بر دستورات دینى ما چیزى بیفزاید، مردود است و همچنین فرموده است: هر کس عملى را انجام دهد که ما به آن دستور ندادهایم قابل قبول نیست.
همین مطلب در نوشتار بن باز مفتى عظم سابق سعودى نیز آمده است(1). در بخش جنایات وهّابیّت گذشت که زینى دحلان مفتى مکّه مکرمه مىنویسد:
وهّابىها از درود فرستان به پیامبر گرامى[ صلىاللهعلیهوآله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مىکردند، مرد صالح نابینایى بود که اذان مىگفت و پس از اذان به رسول اکرم[ صلىاللهعلیهوآله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمّد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور قتل آن مؤذن نابینا را به جرم درود بر حضرت صادر کرد و او را کشتند.
زینى دحلان در ادامه مىگوید: اگر مانند این کارهاى زشت وهّابىها را بخواهم بنویسم، دفترها مملوّ خواهد شد(2).
21 ـ دعا در کنار قبر رسول اکرم (ص) به قصد اجابت
شیخ صالح فوزان عضو هیئت افتاى سعودى مىنویسد:
(1) فتاوى إسلامیّة، ج 1، ص 251.
(2) فتنة الوهابیة، ص 20.
(185)
من البِدَعِ التی تقع عند قُبّةِ الرسول صلى اللّه علیه وسلّم کثرةُ التردّدِ علیه، کلّما دخل المسجدَ ذهب یُسلِّم علیه ، وکذلک الجلوسُ عنده، ومن البدعِ کذلک، الدعاءُ عند قبر الرسول صلى اللّه علیه وسلّم أو غیرِه من القبورِ، مظنّةً أنّ الدعاءَ عنده یستجاب(1)؛ رفت و آمد زیاد به کنار قبر رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار مىآید و همچنین دعا کردن به این نیّت که شاید در آنجا به اجابت برسد، نیز از بدعتها به حساب مىآید.
22 ـ اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله
لجنه دائم افتاى سعودى مىنویسد:
لایجوز إهداءُ الثوابِ للرسول صلى اللّه علیه وسلّم، لا ختمُ القرآنِ ولا غیرِه، لأنّ السلفَ الصالحَ من الصحابة رضی اللّه عنهم، ومَنْ بعدُهم، لم یفعلوا ذلک، والعباداتُ توقیفیّةٌ(2)؛ و همچنین اهداء ثواب و ختم قرآن براى رسول گرامى نیز جایز نمىباشد، چون اصحاب پیامبر و دیگران چنین کارى نکردهاند.
23 ـ گرفتن مجالس بزرگداشت براى مردگان
شیخ عثیمین از مفتیان و علماى بزرگ سعودى مىنویسد:
وأمّا الاجتماعُ عند أهل المیّتِ وقرائةُ القرآنِ، وتوزیعُ التمرِ واللحمِ، فکلّهُ من البِدَعِ التی ینبغی للمرء تجنّبُها؛ فإنّه ربّما یُحْدَث مع ذلک نیاحةٌ وبکاءٌ وحزنٌ، وتذکّرٌ للمیتِ حتّى تَبْقَى المصیبةُ فی
(1) مجلّه الدعوة، شماره 1612، ص 37.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 9، ص 58، فتواى شماره 3582.
(186)
قلوبهم لا تزول. وأنا أنصحُ هؤلاء الذین یفعلون مثلَ هذا، أنصحُهم أن یتوبوا إلى اللّه عزّ وجلّ(1)؛ اجتماع نزد مصیبت دیده و همچنین خواندن قرآن براى میّت و توزیع خرما و گوشت از بدعتهایى است که باید از آن اجتناب نمود، چون این کار باعث نوحهسرایى و گریه و حزن داغدیدگان مىشود و تلخى مصیبت براى همیشه در قلب آنان مىماند و من این چنین افراد را نصیحت مىکنم که از این کار خود، دست برداشته و توبه نمایند.
24 ـ اهداء ثواب نماز به اموات
لجنه دائم اِفتاء سعودى مىنویسد:
لا یجوز أن تَهَبَ ثوابَ ما صلّیتَ للمیّت؛ بل هو بدعةٌ؛ لأنّه لمیثبُت عن النبىّ صلى اللّه علیه وسلّم ولا عن الصحابةِ رضی اللّه عنهم(2)؛ هدیه نمودن ثواب نماز به میّت، بدعت محسوب مىشود، چون از رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] و اصحاب در این باره چیزى نرسیده است.
25 ـ آغاز نمودن جلسات با آیات قرآن
شیخ عثیمین از مفتیان سعودى مىنویسد:
إتّخاذُ الندواتِ والمحاضراتِ بآیاتٍ من القرآنِ دائما کأنّها سنّةٌ
(1) فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 270.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 4، ص 11، فتواى شماره 7482.
(187)
مشروعةٌ، فهذا لا ینبغی(1)؛ آغاز نمودن جلسات و سخنرانىها با آیات قرآن به صورت دائم به عنوان سنّت مشروع، شایسته نیست.
26 ـ قرائت قرآن و دعاء، به صورت دسته جمعى
لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است:
إنّ قراءَة القرآنِ جماعةً بصوت واحد بعد کُلٍّ من صلاةِ الصبحِ والمغربِ أو غیرهِما بدعةٌ، وکذا التزام الدعاءِ جماعةً بعد الصلاة(2)؛ قرائت قرآن و همچنین خواندن دعاء به صورت دسته جمعى و با یک صدا پس از نماز صبح و مغرب و غیر آنها بدعت است.
27 ـ گفتن صدق اللّه العظیم بعد از ختم قرآن
لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است:
قولُ صدق اللّه العظیم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة(3)؛ در پایان قرائت قرآن، گفتن «صدق اللّه العظیم» بدعت است.
شیخ عثیمین از مفتیان بزرگ سعودى نیز به همین حکم فتوا داده
(1) نور على الدرب، ص 43.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 481 فتواى شماره 4994.
(3) همان، ج 4، ص 149 فتواى شماره 3303.
(188)
است(1).
28 ـ دست کشیدن به پرده کعبه
شیخ عثیمین از مفتیان و علماى بزرگ سعودى مىنویسد:
التبرّکُ بثوب الکعبة والتمسّحُ به من البِدَع؛ لأنّ ذلک لم یَرِد عن النبىّ صلى اللّه علیه وسلّم(2)؛ تبرّک جستن به پرده کعبه و دست کشیدن به آن بدعت به شمار مىرود، چون از رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله [ دستورى در این باره نرسیده است.
29 ـ ذکر با تسبیح
بن باز مفتى اعظم سابق سعودى نوشته است:
لانعلم أصلاً فی الشرع المطهّر للتسبیح بالمُسَبِّحَة، فالأولى عدمُ التسبیح بها، والإقتصار على المشروع فی ذلک ، وهو التسبیح بالأنامل(3)؛ ذکر گفتن با تسبیح در شرع مطهّر وارد نشده است بهتر است به جاى تسبیح، با انگشتان دست ذکر گفته شود.
و اى کاش از وى سؤال مىشد که آیا غذا خوردن با قاشق، مسافرت با ماشین و هواپیما، در شرع وارد شده یا خیر؟
30 ـ جشن تولّد نوزادان و سالگرد ازدواج
شیخ عثیمین از مفتیان وهّابیّت مى نویسد:
إنّ الإحتفالَ بعیدِ المیلاد للطفل، فیه تَشبّهٌ بأعداء اللّه؛ فإنّ هذه
(1) ختم التلاوة به ـ أی بقول (صدق اللّه العظیم) ـ غیر مشروع ولا مسنون، فلا یسنّ للإنسان عند إنتهاء القرآن الکریم أن یقول: (صدق اللّه العظیم). فتاوى إسلامیة، ج 4، ص 17.
(2) مجموع الفتاوى إبن عثیمین، شماره 366.
(3) فتاوى إسلامیّة، ج 2، ص 366.
(189)
العادةَ لیست من عادات المسلمین، و إنّما ورثک من غیرهم، وقدثبت عنه صلى اللّه علیه وسلّم «إنّ من تشبّه بقوم فهو منهم»(1)؛ برپایى مراسم جشن تولّد براى اطفال، از عادات و سنّتهاى اسلامى نیست، بلکه از دشمنان به ارث رسیده است، رسول اکرم فرموده است: هر کس شبیه هر ملتى (از دشمنان اسلام) شود، از آنان محسوب مىگردد.
و در جاى دیگر مىنویسد:
وأمّا أعیاد المیلاد للشخص أو أولاده أو مناسبة زواج ونحوها، فکلُّها غیرُ مشروعة و هى للبدعة أقرب من الإباحة(2)؛ اگر کسى براى خود و یا فرزندان خود جشن میلاد بگیرد و یا مراسم سالگرد ازدواج برپا کند، کار خلاف شرع مرتکب شده و این کار به بدعت نزدیکتر است.
هیئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون مراسم جشن تولّد مىنویسد:
وأعیادُ الموالد نوعٌ من العبادات المُحْدَثَةِ فی دین اللّه فلایجوز عملُها لأیٍّ من الناس مهما کان مقامُه أو دَوْرُه فی الحیاة(3)؛ جشن تولّد، نوعى از عباداتى است که در دین افزوده شده و براى هیچ فردى اگرچه از شخصیّتهاى برجسته جامعه و داراى موقعیّت ممتاز هم باشد، جایز نیست.
(1) فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 43.
(2) مجموع فتاوى و رسائل ابن العثیمین، ج 2، ص 302.
(3) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 83، فتواى شماره 2008.
(190)
نقد افکار وهّابیّت در بحث بدعت
عدم درک معناى صحیح بدعت
با توجه به آنچه که از تفکر وهّابیّت نسبت به بدعت گذشت، خوشبینانهترین نگاه این است که وهّابیّت درک صحیحى از بدعت ندارند و دچار توهّم گردیده و به هر چیزى را که مخالف تفکّرات آنان داشته باشد، با عینک بدبینى آن را بدعت مىشمارند و از این روى، نخست معناى بدعت را از دیدگاه لغت شناسان ذکر نموده و آنگاه بدعت را از منظر کتاب و سنّت بررسى مىکنیم.
معناى لغوى بدعت:
جوهرى مىنویسد:
إنشاء الشیء لا على مثال سابق، واختراعه وابتکاره بعد أن لم یکن...(1)؛ بدعت به معناى پدید آوردن چیز بىسابقه و عمل نو و جدیدى است که نمونه نداشته باشد.
قطعا بدعت به این معنا مورد تحریم در آیات و روایات نیست؛ زیرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نیست، بلکه موافق با فطرت بشرى است که همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مىدهد.
(1) الصحاح، ج3، ص113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العین، ج2، ص54.
(191)
معناى شرعى بدعت:
معناى بدعت که در دین مورد بحث قرار مىگیرد، عبارت از هرگونه افزودن و یا کاستن در دین به نام دین مىباشد و این غیر از معنایى است که در معناى لغوى آن گذشت.
راغب اصفهانى مىگوید:
والبدعة فی المذهب: إیراد قول لم یستنَّ قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعة وأماثلها المتقدّمة وأصولها المتقنة(1)؛ بدعت در دین، گفتار و کردارى است که به صاحب شریعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محکم شریعت استفاده نشده باشد.
ابن حجر عسقلانى مىگوید:
والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث ولیس له أصل فی الشرع ویسمّى فی عرف الشرع بدعة، وما کان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعة(2)؛ هر چیز جدیدى که ریشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده مىشود و هر چه که ریشه و دلیل شرعى داشته باشد بدعت نیست.
همین تعریف را عینى در شرح خود بر صحیح بخارى(3) و مبارکفورى در شرح خود بر صحیح ترمذى آورده(4) و عظیم آبادى در شرح خود بر
(1) مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
(2) فتح البارى، ج 13، ص 212.
(3) عمدة القارى، ج 25، ص 27.
(4) تحفة الأحوذى، ج 7، ص 366.
(192)
سنن ابوداود(1) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(2) ذکر کردهاند. سیّد مرتضى از متکلّمان و فقیهان نامدار شیعه در تعریف بدعت مىگوید:
البدعة زیادة فی الدین أو نقصان منه، من إسناد إلى الدین(3)؛ بدعت افزودن چیزى به دین ویا کاستن از آن با انتساب به دین مىباشد.
طریحى مىگوید:
البدعة: الحدث فی الدین، وما لیس له أصل فی کتابٍ ولا سنّةٍ، وإنّما سُمّیَتْ بدعة؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه(4)؛ بدعت، کار تازهاى در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و بهخاطر این بدعت نامیده شده که گوینده بدعت آن را ابداع کرده و بهوجود آورده است.
ارکان بدعت
با توجه به مطالب یاد شده بدعت داراى دو عنصر و رکن است:
(1) عون المعبود، ج 12، ص 235.
(2) جامع العلوم والحکم، ص 160، طبع الهند.
(3) رسائل شریف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الکریم ـ قم .
(4) مجمع البحرین، ج 1، ص 163 مادّه «بدع».
(193)
1. تصرّف در دین:
هرگونه تصرّفى که دین را نشانه گیرد و چیزى بر آن بیفزاید و یا بکاهد به شرطى که عامل این تصرف، عمل خودرا به خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآله نسبت دهد.
ولى آن نوآورى هایى که حالت پاسخگویى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسکتبال، والیبال و امثال آنها، بدعت نخواهد بود.
2. ریشه نداشتن در کتاب:
با توجه به تعریف اصطلاحى بدعت، نوآورىهاى مزبور در صورتى بدعت نامیده مىشود که دلیلى براى آنها در منابع اسلامى به صورت خاص و یا به صورت عام وجود نداشته باشد.
ولى نوآورىهایى که مىتوان مشروعیّت آنها را از متن کتاب و سنّت به نحو خاص و یا کلّى استنباط کرد، بدعت نامیده نمىشود؛ مانند مجهز کردن ارتش کشورهاى اسلامى به وسایل مدرن و سلاحهاى پیشرفته روز که از عموم برخى از آیات قرآنى استنباط مىشود مانند: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»(1)؛ هر توان و نیرویى که مىتوانید براى مقابله با دشمن آماده سازید و هم چنین اسبهاى ورزیده، براى میدان نبرد تهیّه نمایید تا بهوسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
از دستور عام این آیه شریفه «وَأَعِدُّْْوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ»؛ تا مىتوانید نیرو تهیه کنید، مىشود مشروعیت تهیه تجهیزات مدرن
(1) انفال (8) 60.
(194)
نظامى را استفاده کرد(1).
بدعت از منظر قرآن
1. قانونگذارى حق ویژه خداوند است:
از منظر قرآن، تشریع و قانونگذارى حق ویژه خداوند است و کسى بدون اذن او نمىتواند قانونى وضع کرده و دیگران را وادار به اجراى آن نماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوآا إِلاَّآ إِیَّاهُ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»(2)؛ حکم و فرمان تنها از آنِ خدا است و فرمان داده که غیر او را نپرستید، این است آیین پا برجا و استوار.
به قرینه «أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوآا إِلاَّ إِیَّاهُ» مراد از واژه «الحکم» تشریع و قانونگذارى است.
2. پیامبران هم، حق تغییر در شریعت ندارند:
رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله نیز موظف به ابلاغ و اجراى شریعت الهى است و حق هیچگونه تغییر در قوانین اسلامى را ندارد و در برابر درخواست کفار از حضرت که دین خود را تغییر دهد و یا قرآنى دیگرى مطابق میل آنان
(1) وهّابیّت، مبانى فکرى و کارنامه عملى آیت اللّه سبحانى، ص 83، با تلخیص و تصرّف.
(2) یوسف (12) 40.
(195)
بیاورد، خداوند به حضرت دستور مىدهد که:«قُلْ مَا یَکُونُ لِىآ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَآىءِ نَفْسِىآ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَىآ إِلَىَّ إِنِّىآ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(1)؛ در برابر این پیشنهاد به آنان بگو من حق ندارم که از بیش خود آن را تغییر دهم، فقط از چیزى که بر من وحى مىشود، پیروى مىکنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى کنم از مجازات روز بزرگ (قیامت) مىترسم:
3. بدعت رهبانیت ومذمت آن در قرآن:
خداوند تبارک و تعالى، رهبانیت نصارى را که دامى بر سر راه بندگان خدا گستردهاند، بدعت و خلاف شرع دانسته و در مذمت آنان مىفرماید: «وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَـهَا عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَآءَ رِضْوَ نِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَـءَاتَیْنَا الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَـسِقُونَ »(2)؛ و رهبانیتى که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بودیم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعایت نکردند، (و به نام زهد و رهبانیت دامها بر سر راه خلق خدا گستردند و دیرها را مرکز انواع فساد نمودند) براى از این رو ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسقند(3).
4. بدعت، افترایى است بر خداوند متعال:
(1) یونس (10) آیه 15.
(2) حدید (57) آیه 27.
(3) تفسیر نمونه، ج 23، ص 382.
(196)
خداوند متعال مشرکان را به خاطر بدعتى که در دین گذاشته و آن را به خدا نسبت مىدهند، به سختى نکوهش کرده و مىفرماید:
«قُلْ أَرَءَیْتُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَـلاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ »(1)؛ شما که بخشى از ارزاق خدادادى را حلال و بخشى دیگر را حرام کرده و آن را به خدا نسبت مىدهید، آیا خدا به شما این چنین اجازهاى داده و یا به خدا افترا مىبندید؟
5. بدعت، دروغ بستن به خداوند است:
و در آیه دیگر تأکید نموده و مىفرماید:
«وَ لاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَـذَا حَلَـلٌ وَ هَـذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ »(2)؛ این سخنان دروغ که به زبان جارى مىسازید و مىگویید این حلال و این حرام است، تا به خدا به دروغ افترا مىبندید، به یقین آنان که به خدا افترا مىبندند، راه رستگار نخواهند شد.
بدعت، در آیینه روایات
همان طورى که قرآن، بدعت گذاران را سخت نکوهش نموده و سخنان آنان را دور از واقعیت و دروغ و افترا به خدا معرفى مىکند همچنین در روایاتى که در کتب شیعه و سنى وارد شده به سختى از بدعت نکوهش شده و بدعت گران افراد فاسد و فاسق معرفى گردیده است که به عنوان نمونه به چند مورد از این روایات اشاره مىکنیم:
(1) یونس (10) 59.
(2) نحل (16) 116.
(197)
1. هر بدعتى مردود است:
در صحیح بخارى و مسلم دو کتاب معتبر اهل سنّت از قول عائشه، از رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] نقل شده که فرمودند:
من أحدث فی أمرنا هذا، ما لیس فیه فهو ردّ(1)؛ هر کس در این شریعت ما چیز جدیدى اضافه نماید، مردود است.
هم چنین در صحیح بخارى و مسلم آمده که پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله [ فرمودند:
... ومن عمل عملاً لیس علیه أمرنا فهو ردّ(2)؛ هر کس عملى را انجام دهد که ما برآن دستور ندادهایم، مردود است.
و در صحیح مسلم از رسول گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] نقل کرده که فرمود:
بهترین سخن، کلام خدا است و بهترین هدایت، رهنمود پیامبر [ صلىاللهعلیهوآله [است و بدترین کارها بدعت است و هر بدعتى گمراهى است.
2. هر بدعتى گمراهى است:
در صحیح مسلم از رسول مکرّم إسلام صلىاللهعلیهوآله آمده:
فإنّ خیر الحدیث کتاب اللّه وخیر الهدى هدى محمد وشر الأمور
(1) صحیح بخارى، ج 3، ص 167، کتاب الصلح، باب قول الإمام لأصحابه اذهبوا بنا نصلح و صحیح مسلم، ج 5، ص 132، کتاب الأقضیة، باب بیان خیر الشهود.
(2) صحیح بخارى، ج 3، ص 24، کتاب البیوع، باب کم یجوز الخیار و صحیح مسلم، ج 5، ص 132، کتاب الأقضیة، باب بیان خیر الشهود.
(198)
محدثاتها وکلّ بدعة ضلالة(1)؛ بهترین سخن، کلام خدا و بهترین هدایت، رهنمود پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] است و بدترین چیزها، بدعتهایى است که در دین پدید مىآید و هر بدعتى هم گمراهى است.
و در سنن نسائى آمده است:
وکلّ بدعة ضلالة وکلّ ضلالة فی النار(2)؛ هر بدعتى گمراهى است و سرانجام هر گمراهى، آتش است.
ابن حجر عسقلانى مىگوید:
سخن رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] که «کلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتى گمراهى است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت یک قاعده کلى است؛ زیرا این سخن گویاى این مطلب است که اگر در جایى بدعت یافت شود، محکوم به گمراهى است و از شریعت اسلامى خارج است؛ چون شریعت سراسر هدایت است و گمراهى ندارد.
اگر ثابت شود که یک حکمى بدعت است، دو مقدمه منطقى آن (این حکم، بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است) صحّت مىیابد و نتیجه این قضیه (که این حکم خارج از شریعت است) ثابت خواهد شد.
(1) صحیح مسلم، ج 3، ص 11، کتاب الجمعة، باب تخفیف الصلاة والجمعة.
(2) سنن نسائى، ج 3، ص 188؛ جامع صغیر سیوطى، ج 1، ص 243؛ صحیح ابن خزیمة، ج 3، ص 143 و الدیباج على مسلم، ج 1، ص 5.
(199)
و مراد حضرت از جمله «کلّ بدعة ضلالة» هر بدعتى گمراهى است، عبارت از هر کار جدیدى است که هیچ دلیل خاص و یا عام از شرع نداشته باشد(1).
بدعت، در روایات شیعه
در کتب شیعه نیز روایات متعددى در مذمت بدعت و وجوب مبارزه با آن وارد شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. بدعت، زمینه ساز نابودى سنّت:
حضرت على علیهالسلام فرمود:
ما أحدثت بدعة إلاّ ترک بها سنّة(2)؛ با هر بدعتى که پدید مىآید، سنّتى از بین مىرود.
2. بدعتگذار، گرفتار لعن خدا وملائکه و مردم:
امام باقر علیهالسلام از پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله نقل کردهاند که فرمود:
من أحدث حدثا، أو آوى محدثا، فعلیه لعنة اللّه، والملائکة، والناس أجمعین، لایقبل منه عدل ولا صرف یوم القیامة...(3)؛
(1) وقوله «کلّ بدعة ضلالة» قاعدة شرعیة کلیة بمنطوقها ومفهومها أما منطقوها فکأن یقال حکم کذا بدعة وکل بدعة ضلالة فلا تکون من الشرع لان الشرع کله هدى فان ثبت ان الحکم المذکور بدعة صحت المقدمتان وأنتجتا المطلوب والمراد بقوله «کل بدعة ضلالة» ما أحدث ولا دلیل له من الشرع بطریق خاص ولا عام. فتح البارى، ج 13، ص 212.
(2) نهج البلاغه خطبه 145، مستدرک وسائل، ج 12، ص 324 و بحار، ج 2، ص 264.
(3) وسائل الشیعه، ج 29، ص 28؛ بحار الأنوار، ج 27، ص 65؛ سنن أبى داود، ج 2، ص 375، طبع دارالفکر للطباعة، بیروت، با تحقیق سعید محمد اللحام و سنن نسائى، ج8، ص 20، طبع دارالفکر للطباعة، بیروت.
(200)
هرکس بدعت گذارد و یا بدعت گذار را مأوى دهد (امکانات خود را در اختیار او قرار دهد)، به لعنت خدا و ملائکه و تمامى مردم گرفتار خواهد شد و هیچ عملى از او پذیرفته نمىشود ... .
3. حرمت هم نشینى با بدعت گذاران:
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
لا تصحبوا أهل البدع ولا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم ، قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم): المرء على دین خلیله وقرینه(1)؛ با بدعت گذاران نشست و برخاست نکنید که نزد مردم شما هم یکى از آنان محسوب مىشوید چرا که انسان، همکیشِ دوست و رفیق خود خواهد بود.
4. وجوب بیزارى از اهل بدعت:
امام صادق علیهالسلام از پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله نقل کرده که فرمود:
إذا رأیتم أهل الریب والبدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، وأکثروا من سبهم والقول فیهم والوقیعة...(2)؛ اگر بعد از من شکّاکان و بدعت گذاران را دیدید، از آنان بیزارى بجویید و آنان را سبّ نمایید و سخنانى بىپروا بزنید (تا موقعیت آنان در جامعه به مخاطره افتاده و سخنانشان بىارزش گردد).
(1) کافى ، ج 2، ج 375، ح 3، باب مجالسة أهل المعاصى .
(2) کافى، ج 2، ص 375، 4، باب مجالسة أهل المعاصى.
(201)
5. نابودى دین با تشویق و احترام بدعتگذار:
امام صادق علیهالسلام فرمود:
من تبسّم فی وجه مبتدع فقد أعان على هدم دینه(1)؛ هر کس به صورت بدعتگذار خنده کند و او را تشویق نماید در حقیقت به نابودى دین کمک کرده است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
من مشى إلى صاحب بدعة فوقّره فقد مشى فی هدم الإسلام(2)؛ هر کس با بدعت گذار ارتباط داشته باشد و او را گرامى بدارد، در حقیقت، قدمى در نابودى دین برداشته است.
6. ضرورت مبارزه با پدیده بدعت:
کلینى از طریق محمد بن جمهور از پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله نقل کرده که فرمودند:
إذا ظهرت البدع فی أمتی فلیظهر العالم علمه ، فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه(3)؛ هنگامى که بدعت در میان امّت ظهور کرد بر عالمان لازم است که عالمانه با آن مبارزه نمایند.
(1) بحار الأنوار، ج 47، ص 217؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 375 و مستدرک الوسائل، ج 12، ص 322.
(2) محاسن برقى، ج1، ص 208؛ ثواب الأعمال صدوق، ص 258؛ من لایحضره الفقیه، ج3، ص 572 وبحار الأنوار، ج 2، ص 304.
(3) کافى، ج 1، ص 54، ح 2، باب البدع.
(202)
آیا مراسم بزرگداشت بزرگان دین بدعت است؟
در اول این فصل گذشت که وهّابیّت، هرگونه مراسم میلاد و یا سوگوارى براى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را بدعت مىشمارند.
از بن باز مفتى اعظم سابق سعودى نقل کردیم که گفته است: مراسم میلاد پیامبر گرامى جایز نیست؛ چون بدعت در دین محسوب مىشود؛ زیرا رسول گرامى و خلفاى راشدین و صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمى را انجام نمىدادهاند(1). هم چنین هیئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون مراسم سوگوارى نوشته است:
مراسم سوگوارى براى پیامبران و صالحان و همچنین مراسم بزرگداشت آنان جایز نیست و بدعت در دین و از وسایل شرک بهحساب مىآید(2).
مراسم بزرگداشت موالید پیامبران ریشه قرآنى دارد
با توجه به نکته یاد شده به خوبى روشن مىباشد که نسبت به مراسم
(1) «لایجوز الأحتفال بمولد الرسول صلى اللّه علیه وسلّم ولا غیرِه؛ لأنّ ذلک من البدعِ المحدثةِ فی الدین، لأنّ الرسولَ (ص) لم یفعله ولاخلفاؤُه الراشدون ولاغیرُهم من الصحابةِ ـ رضی اللّه عنهم ـ ولاالتابعونَ لهم بإحسان فی القرونِ المُفَضَّلةِ». مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183 و فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: ج 3، ص 18.
(2) «لایجوز الإحتفالُ بمن مات من الأنبیاءِ والصالحین ولا إحیاءُ ذکراهم بالموالدِ و... لأنّ جمیعَ ما ذُکرَ من البدعِ المُحْدَثَةِ فی الدین و من وسائلِ الشرک». فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 54، فتواى شماره 1774.
(203)
بزرگداشت پیامبر گرامى و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام عمومات و اطلاقاتى در کتاب و سنّت وجود دارد که مشروعیّت آنها را ثابت مىکند.
1. از مصادیق تکریم پیامبر أعظم صلىاللهعلیهوآله :
خداوند تعالى مىفرماید:
«فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»(1)؛ آنان که به پیامبر ایمان آورده و به تکریم او پرداخته واو را یارى مىنمایند واز نورى که همراه وى فرو فرستاده شده پیروى کنند، آنان همان رستگارانند.
از جمله «وَعَزَّرُوهُ» جواز تکریم و تعظیم بهصورت کلّى استفاده مىشود و مراسم جشن و سرور به مناسبت ولادت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله از مصادیق این تکریم به حساب مىآید.
2. پاداش رسالت:
خداوند متعال مىفرماید:
«قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(2)؛ اى پیامبر بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم].
خداوند، در این آیه شریفه، محبّت و مودّت به اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را پاداش رسالت قرار داده است که ما هر نوع تکریم از اهل بیت عصمت و
(1) اعراف (7) آیه 157.
(2) شورى (42) آیه 23.
(204)
طهارت علیهمالسلام چه مراسم جشن و سرور به مناسبت میلاد آنان باشد و چه مراسم عزادارى در شهادت آنان باشد، همه و همه را در راستاى اظهار ارادت به پیشگاه اهل بیت علیهمالسلام و لبیک به نداى حق، در اداى پاداش رسالت مىدانیم.
3. هم طراز جشن نزول مائده:
نکته جالب توجه داستان مراسم عید سالیانه بنى اسرائیل به مناسبت نزول مائده آسمانى است، که خداوند مىفرماید:
«اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنْ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدا لاَِوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ»(1)؛ حضرت عیسى گفت: پروردگارا، از آسمان، مائده و خوانى بر ما بفرست تا عیدى براى اوّل و آخر ما و نشانهاى از جانب تو باشد.
وقتى نزول مائده و نعمت زودگذر، شایسته عید و جشن سالیانه باشد چرا روز ولادت و بعثت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله که حیات جاودانه به بشریّت اهداء نمود(2)، استحقاق جشن و سرور و شادى نباشد؟
پاسخ نقضى به اعیاد ملى در عربستان
ولى جاى بس شگفتى است که همان هیئت در رابطه با مراسم
(1) مائده (5) آیه 114.
(2) خداوند متعال در باره فائده و ثمره رسالت پیامبر گرامى مىفرماید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ». (أنفال (8) آیه 24) اى کسانى ایمان آوردهاید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که شما را حیات مىبخشد.
(205)
جشنهاى دولتى مىنویسد:
وما کان المقصودُ منه (العید) تنظیمَ الأعمالِ مثلاً لمصحلةِ الأُمّةِ وضبطِ أمورِها؛ کأُسْبُوعِ المُرُور، وتنظیمِ مواعیدِ الدِراسِیَّةِ، والاجتماعِ بالمُوَظَّفِین لِلْعَمَلِ ونحوِ ذلک، ممّا لایُفْضى به إلى التقرّبِ والعبادةِ والتعظیمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِیَّةِ التی لایَشْمُلُها قوله صلى اللّه علیه وسلّم ن أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو ردّ، فلا حَرَجَ فیه؛ بل یکون مشروعا(1)؛ اگر مقصود از مراسم برگزارى عید به خاطر مصلحت ملّت و تعظیم امور کشور صورت پذیرد، همانند هفته پلیس، آغاز سال تحصیلى، گردهمایى کارمندان دولتى و امثال آنها که قصد تقرّب و عبادت در آن نیست، مانعى ندارد و شامل نهى پیامبر نمىشود.
بدیهى است که چنین تفکرى، نهایت تحجّرگرایى و انجماد فکرى است؛ زیرا گذشته از این که مخالفت با برپایى جشن تولد، مخالفت با امرى فطرى است، بلکه هیچ تفاوتى میان جشن ولادت با جشنهاى دیگر مانند مراسم دولتى وجود ندارد، چون کسانى که براى فرزندان خود مراسم جشن تولّد مىگیرند، هیچ گونه قصد تقرّب و یا عبادت ندارند.
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: ج 3، ص 88، فتواى شماره 9403.
(206)