آراء و نظریّات وهّابیّون در توسّل به پیامبر صلىاللهعلیهوآله
1. نظریّه ابن تیمیّه:
از اساسىترین اشکال وهّابیّت نسبت به مسلمانان متّهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسّل به رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله و صالحان است.
ابن تیمیّه بنیانگذار و تئوریسین وهّابیّت گفته است:
من یأتی إلى قبر نبیّ أو صالح، ویسأله حاجته، ویستنجده، مثل أن یسأله أن یُزیلَ مرضه، أو یَقْضی دینَه ، أو نحو ذلک ممّا لا یَقْدر علیه إلاّ اللّه، فهذا شرک صریح ، یجب أن یُستتابَ صاحبُه ، فإن تاب، وإلاّقُتِل .
وقال: قول کثیر من الضلاّل: هذا أقرب إلى اللّه منّی . وأنا بعید من اللّه لایمکننی أن أدعوه إلاّ بهذه الواسطة ونحو ذلک من أقوال المشرکین(1)؛ هر کس کنار قبر پیامبر [ صلىاللهعلیهوآله ] یا یکى از افراد صالح
(1) زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص 156؛ نزدیک به این مضمون در الهدیّه السنیّه، ص 40 و کشف الارتیاب، ص 214.
(207)
بیاید و از آنان بخواهد که بیمارى او را شفا دهد و یا قرض او را ادا کند، مشرک است، زیرا هیچ کس جز خداوند قدرت بر انجام اعمالى این چنین را ندارد، پس واجب است چنین شخصى را وادار به توبه کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.
و نیز گفته است: کسانى که مىگویند چون فلان شخص از من به خدا نزدیکتر است، پس باید او را واسطه در دعاها قرار دهم، این سخنان شرک و گوینده آن مشرک است.
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
. نظریّه محمّد بن عبد الوهّاب:
محمّد بن عبد الوهّاب مجدّد ناشر افکار ابن تیمیّه مىگوید:
وإنّ قصدهم الملائکة والأنبیاء والأولیاء یریدون شفاعتهم والتقرّب إلى اللّه بذلک، هو الذی أحلّ دماءهم وأموالهم(1)؛ آنان که به ملائکه، پیامبران و اولیاى خدا، توسّل مىکنند و آنان را شفیع خود قرار مىدهند و بهوسیله آنان به خداوند تقرّب مىجویند، خونشان حلال و اموال آنان مباح است.
محمّد بن عبد الوهّاب به دنبال پیمان همکارى با محمّد بن سعود، جدّ اعلاى فهد، اعلام کرد:
هرکس به پیامبران و صالحان توسّل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل آن جایز است(2).
(1) کشف الشبهات، ص 58، ط. دار القلم ـ بیروت و مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهّاب، ج 6، ص 115، رسالة کشف الشبهات.
(2) همان.
(208)
وى در جاى دیگر مىگوید:
من ظنّ انّ بین اللّه وبین خلقه وسائط تَرْفَع إلیهم الحوائج فقد ظنّ باللّه سوء الظنّ(1)؛ هر کس گمان برد که بین خداوند و خلایق کسانى وساطت مىکنند و حوایج مردم را نزد خدا مىبرند، اینان به خداوند بدگمان هستند.
إنّ محمّداً صلى اللّه علیه وسلّم، لم یفرّق بین من اعتقد فی الأصنام ومن اعتقد فی الصالحین؛ بل قاتلهم کلّهم وحکم بکفرهم(2)؛ پیامبر گرامى، میان بت پرستان و کسانى که معتقد به وساطت صالحان بودند، فرقى نگذاشت به کفر آنان حکم کرد و دستور قتل آنان را صادر نمود.
لایصح دین الإسلام إلاّ بالبراءة ممّن یتقرّب إلى اللّه بالصلحاء وتکفیرهم(3)؛ اسلام کسى پذیرفته نیست مگر این که از کسانى به وساطت صالحان معتقد هستند بیزارى بجوید و آنان را کافر به شمارد.
من عبد اللّه لیلاً ونهاراً ثمّ دعا نبیّاً أو ولیّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهین إثنین، ولم یشهد أن لا إله إلاّ اللّه؛ لأنّ الإله هو المدعوّ(4)؛ اگر
(1) مجموعه مؤلفات الشیخ محمد بن عبد الوهّاب، ج 5، ص 241.
(2) همان، ج 6، ص 146.
(3) همان.
(4) همان.
(209)
کسى تمام شب و روز عبادت کند و آن گاه در کنار قبر پیامبر و یا ولى خدا حاضر شده و آنان را صدا کند، در حقیقت دو پروردگار را پرستیده و این چنین فردى موحد نیست.
و در حکم مرتد گفته:
اجماع المذاهب کلّهم على أنّ من جعل بینه وبین اللّه وسائط یدعوهم أنّه کافر مرتدّ حلال المال والدم(1)؛ تمام مذاهب اسلامى اجماع دارند که هر کس بین خود و خداوند واسطه قرار دهد و آن را صدا کند، کافر و مرتد است و اموال آن مباح و خونش هدر است.
آرى، محمّد بن عبد الوهّاب با اثبات کفر و ارتداد مسلمانان با خیالات واهى و دروغ، علیه آنان، جهاد اعلام نمود و عواطف و احساسات اعراب بادیهنشین را برانگیخت و به کمک محمد بن سعود، جدّ اعلاى ملک فهد، لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنایم جنگى غارت نمود(2).
3. نظریّه هیئت افتاء سعودى:
هیأت دائم افتاء سعودى در پاسخ به استفتایى در مورد ازدواج با شیعه و علّت حرمت آن مىنویسد:
لا یجوز تزویج بنات أهل السنّة من أبناء الشیعة ولا من الشیوعیّین، وإذا وقع النکاح فهو باطل، لأنّ المعروف عن الشیعة
(1) همان، ص 147، 213، 227، 232 و 242.
(2) ر. ک: تاریخ نجد، ص 95، فصل الثالث، الغزوات؛ تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 و تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها: 13 ـ 76.
(210)
دعاء أهل البیت، والإستغاثة بهم، وذلک شرک أکبر(1)؛ ازدواج اهل سنّت با شیعه و کمونیستها جایز نیست و اگر ازدواجى صورت گرفت باطل است، چون عادت شیعه توسّل به اهل بیت است و این بزرگ ترین شرک است.
و در پاسخ به استفتاء دیگرى نوشتهاند:
إذا کان الواقع کما ذکرت من دعائهم علیّا والحسن والحسین ونحوهم فهم مشرکون شرکا أکبر یخرج من ملّة الإسلام فلا یحلّ أن نزوّجهم المسلمات، ولا یحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم، ولایحلّ لنا أن نأکل من ذبائحهم...(2)؛ همان گونه که در سؤال آمده است، آنان که «یاعلى! یاحسین!» مىگویند مشرک و از ملّت اسلام خارج مىباشند و از دواج با آنان جایز نیست، خوردن ذبیحه آنان نیز حرام است.
با اینکه این لجنه در پاسخ به ازدواج با یهودى و مسیحى پاسخ داده است که:
یجوز للمسلم أن یتزوّج کتابیّة ـ یهودیّة أو نصرانیّة ـ إذا کانت محصنة وهی الحرّة العفیفة(3)؛ ازدواج مسلمان با اهل کتاب اعمّ از
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 18، ص 298.
(2) همان، ج 3، ص 373 فتواى شماره 3008.
(3) همان، ج 18، ص 315.
(211)
یهودى و نصرانى، در صورتى که اهل فحشاء نباشد، جایز است.
جاى بسیار تعجّب و تأسّف است که اعضاى این لجنه به اصطلاح اسلامى، ازدواج با یهود و نصارى را که قرآن کریم چهرهاى شرک آلود از آنان ترسیم نموده و مىفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَـرَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَ لِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَ هِهِمْ یُضَـهِـءُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ»(1)؛ یهود مىگویند عزیر، فرزند خدا است و نصارى مىگویند مسیح فرزند خدا است و این همان گفتار کفار است، جایز؛ ولى ازدواج با شیعه را که اقرار به شهادتین دارد و به طرف قبله نماز مىگذارد و سایر تکالیف اسلامى را به جاى مىآورد، ومذهب خود را از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام فرا گرفته، جایز نمىداند.
4. نظریّه مفتى اعظم سعودى:
یکى از دلایل مفتى اعظم عربستان، آقاى شیخ عبد العزیز بن عبداللّه آلالشیخ بر حرمت توسّل در ملاقاتى که با او در شهر طائف داشتم، این بود که چون ارتباط پیامبر بعد از مرگ با این عالم قطع مىشود و قادر بر چیزى نیست و حتّى نمىتواند براى کسى دعا کند و عاجز از انجام هر کارى است، بنابراین توسّل به عاجز، عقلاً باطل و موجب شرک خواهد بود(2).
(1) توبه (9) آیه 30.
(2) در تاریخ 1/6/1382، مطابق با (24 جمادى الثانى 1424، 25 جمادى الثانى، به تقویم سعودى) با قرار قبلى و همراه حجّة الإسلام والمسلمین جناب آقاى نوّاب (مسئول وقت، بعثه مقام معظم رهبرى در مکّه مکرّمه) سفرى به شهر طائف داشتیم و در آنجا با مفتى اعظم عربستان آقاى شیخ عبد العزیز بن عبداللّه آل شیخ، ملاقات کردیم و حدود یک ساعت در رابطه با نکاح مسیار، متعه، سجده و توسّل بحث کردیم که تمامى مباحث ضبط شد و در سایت (VALIASR-AJ.COM) قرار گرفت.
(212)
الف: توسّل به پیامبران ریشه قرآنى دارد
1. دستور قرآنى بر توسل به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله :
استغاثه به انبیاء و پیامبران الهى و تقاضاى شفاعت از آنان در دوران حیات و زندگى آنان مسئلهاى است قرآنى و هیچگونه تضادّى با مبانى اعتقادى شیعه ندارد، چنانکه خداوند مىفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا »(1)؛ و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مىکرد، قطعا خدا را توبه پذیر مهربان مىیافتند.
2. اثبات توسل به پیامبر صلىاللهعلیهوآله در زمان حیات وپس از آن:
«محمود سعید ممدوح» از علماى بزرگ اردن پس از نقل اقوال علماى اهل سنّت مبنى بر جواز توسل مىگوید:
این آیه شریفه «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا » ـ که به گنه کاران دستور داده است تا براى بخشش گناهان خود رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله را واسطه و شفیع قرار دهند ـ شامل دوران حیات پیامبر و دوران پس از مرگ را نیز شامل مىشود و اگر کسى بخواهد آن را محدود به
(1) نساء (4) آیه 64.
(213)
دوران حیات حضرت قرار دهد، اشتباه کرده و به بىراهه رفته است، چون هرگاه فعلى بعد از حروف شرط قرار گرفت معناى عموم را مىرساند و از بهترین حالات فهم کلى و عموم از یک عبارت است، همچنانکه در صفحه 22 کتاب ارشاد الفحول، به این مطلب اشاره شده است.
استاد بزرگوار ما علاّمه و محقّق «سیّد عبد اللّه صدّیق غمارى» مىنویسد: این آیه عمومیّت دارد و شامل حیات و پس از مرگ مىشود و اختصاص آن به یکى از این دو حالت، دلیل مىخواهد که آن هم موجود نیست.
تفسیر کنندگان آیات قرآن و شارحان این کتاب مقدّس هم از این آیه معناى عموم را فهمیدهاند؛ زیرا همه مفسّران، داستان مشهور آمدن اعرابى را کنار قبر پیامبر به نقل از «عتبى»، ذیل همین آیه آوردهاند.
ابن کثیر دمشقى در تفسیر خود نوشته است: جمعى از بزرگان همانند شیخ ابونصر صبّاغ در کتابش این قضیه مشهور را از عتبى نقل کردهاند که گفته است: در کنار قبر پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] نشسته بودم که اعرابى وارد شد و گفت: السلام علیک یا رسول اللّه...(1).
3. استدلال مالک به آیه قرآن ، در جواز توسل:
در مناظره و گفتگویى که میان منصور دوانیقى ـ از خلفاى عباسى که در مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله مشغول زیارت بود و سلامها و دعاها را با
(1) رفع المنارة فی تخریج أحادث التوسّل والزیارة، ص 57.
(214)
صداى بلند مىخواند ـ و میان مالک، پیشواى مالکىهاى اهل سنّت اتفاق افتاد آمده است:
منصور دوانیقى از مالک پرسید: «أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلم وأدعو»؛ آیا بعد از زیارت پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ]، رو به قبله قرار بگیرم خدا را بخوانم، یا همچنین رو به قبر پیامبر ایستاده و دعا کنم؟
مالک گفت:«ولِمَ تَصْرِفُ وجهک عنه وهو وسیلتک ووسیلة أبیک آدم إلى اللّه تعالى؟ بل استقبل واستشفع به فیشفعه اللّه فیک»؛ چرا مىخواهى صورتت را از قبر پیامبر بر گردانى، با این که آن حضرت، وسیله تو و پدرت حضرت آدم علیهالسلام به سوى خدا است؟ بلکه رو به قبر رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] بهایست و از او طلب شفاعت کن، که خداوند شفاعت او را مىپذیرد. زیرا خداى متعال در قرآن مىفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا »(1) واگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مىکرد، قطعا خدا را توبه پذیر مهربان مىیافتند(2).
3. توسل برادران یوسف به حضرت یعقوب:
هم چنین در داستان حضرت یوسف و برادرانش آنجا که از زبان
(1) نساء (4) 64.
(2) الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج 1، ص 28.
(215)
برادران یوسف مىفرماید: «یَـآأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا»(1)؛ اى پدر، براى آمرزش گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن؛ یعقوب در پاسخ فرزندانش مىگوید: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»(2)؛ بهزودى از پروردگارم براى شما طلب آمرزش خواهم کرد.
ب: توسّل به حضرت قبل از بعثت
1. توسّل به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله قبل از خلقت آن حضرت:
توسّل پیامبران گذشته به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله قبل از خلقت آن حضرت مسئلهاى مسلّم و غیر قابل انکار است، زیرا روایات وارده در این موضوع در کتب اهل سنّت که تصریح به صحّت آن نیز شده است وجود دارد، که راه هرگونه توجیه و تأویل را مسدود و بطلان نظریّه وهّابیّت را که هرگونه توسّل به پیامبران و صالحان را شرک مىشمارند، باطل مىسازد. به نمونهاى از این روایات اشاره مىشود:
حاکم نیشابورى از علماى بزرگ اهل سنّت در کتاب المستدرک على الصحیحین از عمر بن خطّاب و او هم از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل کرده است که فرمود:
لما اقترف آدم الخطیئة قال : یاربّ أسألک بحقّ محمّد لمّا غفرت لی. فقال اللّه تعالى: یا آدم وکیف عرفت محمّدا ولم أخلقه؟ قال: یا ربّ لأنّک لمّا خلقتنی بیدک، ونفخت فی من روحک، رفعت
(1) یوسف (12) آیه 97.
(2) همان، آیه 98 .
(216)
رأسی، فرأیت على قوائم العرش مکتوبا لا إله إلا اللّه، محمّد رسول اللّه، فعرفت أنّک لم تضف إلى اسمک إلا أحبّ الخلق إلیک؛ زمانى که حضرت آدم گرفتار خطا گردید، خداوند عالم را به آبروى رسول اکرم سوگند داد که وى را مورد بخشش و مغفرت قرار دهد.
خداوند فرمود: اى آدم! چگونه محمّد را شناختى با اینکه او هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته است؟
حضرت آدم پاسخ داد: پس از آن که خلق شدم، به بالاى سرم نظرى افکندم، نوشتهاى را در ستونهاى عرش مشاهده کردم که نوشته شده بود: «لا إله إلا اللّه محمّد رسول اللّه»، دریافتم که حضرت محمّد گرامىترین موجود هستى است، چون نام او در کنار نام تو جاى گرفته بود.
فقال اللّه : صدقت یا آدم إنّه لأحبّ الخلق ، إذ سألتنی بحقّه فقد غفرت لک، ولولا محمّد ما خلقتک.
خداوند فرمود: آرى! راست گفتى، او محبوب ترین انسانِ هستى است و اکنون که مرا به حقّ او سوگند دادى از تمام خطاهاى تو صرف نظر نمودم و اگر او نبود، تو را خلق نمىکردم.
حاکم نیشابورى سپس مى گوید: هذا حدیث صحیح الإسناد(1)؛ سند این حدیث صحیح است.
بیهقى این روایت را در کتاب دلائل النبوّه(2) نقل نموده است که ذهبى
(1) مستدرک على الصحیحین، ج 2، ص 672، ح 4227 و ج 2، ص 615 به تحقیق دکتر یوسف مرعشلى، دار المعرفه بیروت.
(2) دلائل النبوه، ج 5، ص 489.
(217)
معتقد است که تمامى این کتاب هدایت و نور است و همچنین طبرانى در کتاب معجم صغیر(1) و سُبکى در شفاء السقام(2) با گواهى بر صحّت آن و سمهودى در وفاء الوفاء(3) و قسطلانى در المواهب اللدنیّه(4) این حدیث را نقل کردهاند.
2. توسّل عبدالمطّلب به پیامبر صلىاللهعلیهوآله در دوران شیر خوارگى حضرت:
شهرستانى از علماى بزرگ اهل سنّت در کتاب ملل و نحل مىنویسد: زمانى قحطى و خشکسالى سرزمین مکّه را فرا گرفت و ابرها از باریدن خوددارى کردند، مردم مکّه در فشار شدید قرار گرفتند، عبدالمطّلب قنداقه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله را روى دست گرفت و مقابل کعبه ایستاد و گفت:
یا ربّ! بحقّ هذا الغلام ورماه ثانیا وثالثا وکان یقول: بحقّ هذاالغلام اسقنا غیثا، مغیثا، دائما، هاطلاً، فلم یلبث ساعة أن طبّق السحاب وجه السماء، وأمطر حتّى خافوا على المسجد(5)؛ خدایا، به حق این نوزاد، باران رحمت خود را همواره و پیاپى بر ما به باران! ساعتى نگذشت که ابر سیاهى فضاى مکّه را فرا گرفت و باران شدیدى بارید، به گونهاى که مردم ترس آن را داشتند که خانه خدا
(1) معجم صغیر، ج 2، ص 82.
(2) شفاء السقام، ص 120.
(3) وفاء الوفا، ج 4، ص 1371.
(4) المواهب اللدنیّه، ج 4، ص 594.
(5) الملل والنحل، ج 2، ص 249.
(218)
در معرض سیل قرار گیرد.
ابن حجر مىگوید:
وقتى که عبدالمطّلب با توسّل به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله براى مردم طلب باران نمود، بزرگان قریش همانند: عبداللّه بن جدعان و حرب بن امیّه، به عبد المطلب اظهار داشتند: هنیئا لک! أبا البطحاء(1)؛ اى پدر حجاز، این نوزاد بر شما مبارک باشد.
و هم چنین ابن حجر مىنویسد: شعرى که ابوطالب سروده است مربوط به همین قضیّه است: وأبیض یُسْتَسَقَى الغَمامُ بوجهِه ثِمالُ الیتامى عصمةٌ للأرامِل(2)
آن سفید رویى که به آبروى او، باران رحمت الهى بر یتیمان و بیوه زنان و بیچارگان نازل مى شود.
3. توسّل ابوطالب به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در کودکى آن حضرت:
ابن عساکر و دیگران از شخصى به نام ابو عرفه نقل کردهاند که گفته است: در زمان قحطى و خشکسالى وارد سرزمین مکّه شدم، مردم اطراف ابوطالب حلقه زده و به وى مىگفتند: اى ابوطالب، اینک قحطى سراسر سرزمین مکّه را فرا گرفته، خانوادهها در معرض نابودى قرار گرفتهاند، از خداوند طلب رحمت نما!
ابوطالب به همراه کودک خردسالى که همان پیامبر گرامى بود و مانند خورشید مىدرخشید و اطراف او را غلامان حلقه زده بودند بیرون آمد و در کنار کعبه قرار گرفت، به رسول اکرم متوسّل شد و طلب باران نمود، همان
(1) الاصابة، ج 8، ص 136 شماره 11182، ترجمة رقیقة بنت أبى صیفى بن هاسم. (2) فتح البارى، ج 2، ص 412 و دلائل النبوة، ج 2، ص 126.
(219)
وقت ابرها از گوشه و کنار آسمان به هم پیوستند و بارش آغاز شد، بطورى که تمام صحراها و درّهها انباشته از آب گردید، در این وقت بود که ابوطالب آن شعر معروف خود را سرود. وأبیض یستسقى الغمام بوجهه ثُمال الیتامى عصمة للأرامل(1)
4. توسل یهودیان مدینه به حضرت قبل از بعثت:
مفسران و محدثان اهل سنّت در ذیل آیه 89 سوره بقره(2) از ابن عباس نقل کردهاند:
یهود خیبر در جنگ با قبیله غطفان که احساس شکست مىکردند به نبى مکرم صلىاللهعلیهوآله متوسل مىشدند و مىگفتند: إنّا نَسْألُک بِحَقِّ النَبِی الأُمِّی الَّذِی وَعَدْتَنا أنْ تُخْرِجَهُ لَنا فِی آخِرِ الزَّمانِ إلاّ تَنْصُرَنا عَلَیْهِمْ(3)؛ خدایا، تو را به حق پیامبر اُمّى که بشارت بعثت آن را
(1) مختصر تاریخ دمشق ابن منظور، ج 1، جزء 1، ص 162؛ خصائص الکبرى سیوطى، ج 1، ص 86 و سیره نبویّه زینى دحلان، ج 1، ص 43. در صحیح بخارى باب «استسقاء» نیز به شعر ابوطالب اشاره شده است. صحیح بخارى، ج2، ص 15، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا.
(2) وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ؛ و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههایى بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مىدادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند) با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد.
(3) تفسیر طبرى، ج 1 ص 324، تفسیر قرطبى ، ج 2 ، ص 27، العجاب فی بیان الأسباب ابن حجر عسقلانى ، ج 1 ، ص 282، در المنثور سیوطى ، ج 1 ، ص 88، البدایة والنهایة، ج 2 ص 378، مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 263.
(220)
دادهاى، سوگند مىدهیم که ما را در این جنگ پیروز گردان.
آنان با این توسل، پیروز مىشدند، ولى پس از بعثت پیامبر اکرم، رسالت [ صلىاللهعلیهوآله ] آن حضرت را انکار کردند.
ج: توسّل به رسول اکرم (ص) بعد از بعثت
1. توسّل نابینا به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله به دستور حضرت:
ترمذى از عثمان بن حنیف نقل مىکند: مردى نابینا محضر پیامبر[ صلىاللهعلیهوآله ] آمد و عرض کرد: أدع اللّه أن یعافینى؛ از خدا بخواه که سلامتى و بینایى را به من باز گرداند.
حضرت فرمودند: إن شئتَ دعوت، وإن شئتَ صبرت فهو خیر لک. قال: فادعه. قال: فأمره أن یتوضّأ فیحسن وضوءه ویدعوه بهذا الدعاء؛ اگر بخواهى دعا مىکنم و اگر صبر کنى براى تو بهتر است. عرض کرد: براى من دعا کن. حضرت فرمود: وضویى نیکو بگیر و این دعا را بخوان:
اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلى ربّی فی حاجتی هذه لتقضی لی، اللّهمّ فشفّعه فیّ(1)؛ خداوندا، به واسطه پیامبرت که رسول رحمت است به تو روى آوردهام و حاجت خود را از تو طلب مىکنم.
(1) صحیح ترمذى، ج 5، ص 229 ح 3649، ط. دار الفکر بیروت، تحقیق عبدالرحمن محمّد عثمان و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 448.
(221)
اى محمّد [ صلىاللهعلیهوآله ] به وسیله تو به پروردگارم روى آوردهام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفیع من قرار ده.
ترمذى و ابن ماجه، دو تن از نویسندگان صحاح سته پس از نقل حدیث، گواهى بر صحّت آن دادهاند.
حاکم نیشابورى نیز در موارد متعدد کتاب مستدرک آورده و شهادت بر صحّت آن داده و نوشته است: این حدیث، شرایط کتاب صحیح بخارى و صحیح مسلم را دارد(1). و هم چنین طبرانى و هیثمى دو تن از علماى بزرگ اهل سنّت با تصریح به صحّت روایت، آن را نقل کردهاند(2). ابن تیمیه مىگوید:
وفی النسائی والترمذی وغیرهما حدیث الأعمى الذی صحّحه الترمذى(3)؛ در سنن نسائى و صحیح ترمذى و دیگر کتب، این حدیثى که ترمذى صحیح دانسته، ذکر شده است.
2. توسل مردم مدینه به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله :
بخارى از أنس بن مالک نقل مىکند:
در زمان نبى مکرم صلى اللّه علیه وسلم در مدینه قحطى آمد ، پیامبر در حالى که مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود ، عربى ایستاد و عرض کرد: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ
(1) مستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 313، 519 و 526.
(2) کتاب الدعاء، ص 320؛ معجم الکبیر، ج 9، ص 31 و مجمع الزوائد: ج 2، ص 279.
(3) اقتضاء الصراط المستقیم، ص 408.
(222)
اللَّهَ لَنَا؛ یا رسول الله ! در اثر قحطى تمام زندگى ما نابود شد زن و فرزند ما از گرسنگى از بین رفت، از خدا بخواه که این پیش آمد ناگوار را از ما برطرف سازد.
فَرَفَعَ یَدَیْهِ وَمَا نَرَى فِى السَّمَاءِ قَزَعَةً فَوَالَّذِى نَفْسِى بِیَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَیْتُ الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَى لِحْیَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذَلِکَ وَمِنْ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ وَالَّذِى یَلِیهِ حَتَّى الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى(1)؛ پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله در حالى دستش را به دعا برداشت که هیچ اثرى از ابر در آسمان مدینه به چشم نمىخورد، سوگند به خداوندى که جان من در قبضه او است، پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله دستان خود را پایین نیاورده بود که ابرهاى متراکم همانند کوه، فضاى مدینه را فرا گرفت. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله هنوز از منبر به پایین نیامده بود که قطرههاى باران از ریش مبارکش سرازیر بود. و این بارش تا یک هفته ادامه داشت تا آن که با دعاى حضرت باران از بارش باز ایستاد.
3. توسّل عمر بن خطاب به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله :
بخارى در صحیح خود از انس نقل مىکند:
هر گاه قحطى مىآمد، عمر بن خطاب به عباس عموى پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] متوسل مىشد و مىگفت: اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ
(1) صحیح بخارى ، ج 1 ، ص 224 ، ح 933 ، کتاب الجمعة ، باب 35 ، باب الاستسقاء فى الخطبة یوم الجمعة . و ح 1013 کتاب الاستسقاء و ح1014 و صحیح مسلم ، ج3 ، ص25 ، ح1962 ، کتاب صلاة الإستسقاء ، باب 2 ، باب الدعاء فى الاستسقاء .
(223)
بِنَبِیِّنَا فَتَسْقِینَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَیُسْقَوْن(1)؛ خدایا، ما در زمان پیامبر ، به او متوسل مىشدیم و باران رحمتت را بر ما نازل مىکردى و اینک به عموى پیامبر متوسل مىشویم، بارانت را بر ما نازل فرما، آن گاه باران باریدن مىگرفت.
د: توسّل به حضرت بعد از رحلت
1. توسّل ابو بکر به پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
پس از انتشار خبر فوت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در شهر مدینه و آگاهى ابوبکر از رحلت آن حضرت، از محلّ سکونتش سُنح حرکت کرد و خودش را به منزل پیامبر رساند، وارد مسجد شد و با هیچ کس سخن نگفت، نزد دخترش عائشه رفت، بدن پیامبر را مشاهده کرد که در بُردى پیچیدهاند، کنار بدن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نشست. پارچه را از صورت پیامبر صلىاللهعلیهوآله کنار زد و خودش را روى بدن انداخت و بوسید و گریه کرد و خطاب به آن حضرت گفت:
بِأَبِی أَنْتَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ، لاَ یَجْمَعُ اللَّهُ عَلَیْکَ مَوْتَتَیْنِ، أَمَّا الْمَوْتَةُ الَّتِی کُتِبَتْ عَلَیْکَ فَقَدْ مُتَّهَا(2)؛ اى پیامبر حق، خداوند دو مرتبه مردن را از تو برداشته و فقط مرگى را براى تو مقدّر فرموده بود که سپرى شد.
زینى دحلان، مفتى شهر مکّه در ادامه نقل این حدیث مىگوید:
(1) صحیح بخارى ، ج2 ، ص16 ، ح1010 ، کتاب الإستسقاء ، باب 2 ، باب سوءال الناس الإمامة استسقاء اذا قَحَطُوا .
(2) صحیح بخارى، ج 2، ص 70، کتاب الجنائز، باب الدخول على المیّت بعد الموت، ج 5، ص 143، کتاب المغازى، باب مرض النبی صلىاللهعلیهوآله .
(224)
قال أبو بکر: طبت حیّا ومیّتا، وانقطع بموتک ما لم ینقطع للأنبیاء قبلک، فعظمت عن الصفة، وجللت عن البکاء، ولو أنّ موتک کان اختیارا لجدنا لموتک بالنفوس، اذکرنا یا محمّد! عند ربّک، ولنکن على بالک(1)؛ ابوبکر گفت: اى رسول خدا، زندگى و مرگت پاک و طاهر و بابرکت بود، با مرگ تو وحى الهى براى همیشه قطع شد، مقام و شأن تو برتر از توصیف است و اجازه گریه نمىدهد و اگر مرگ تو در اختیار ما بود، با جانهاى خود از مرگت جلوگیرى مىکردیم. اى پیامبر خدا، در پیشگاه پروردگارت ما را یاد کن و فراموش نفرما.
2. توسّل أمیر المؤمنین علیهالسلام به پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
على علیهالسلام هنگامى که بدن مطهّر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را غسل مىداد، آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض کرد:
بأبی أنت وأمّی یا رسول اللّه! لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوّة، والإنباء، وأخبار السماء، ـ إلى أن قال: ـ بأبی أنت وأمّی اذکرنا عند ربّک واجعلنا من بالک»(2)؛ اى رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت باد! با مرگ تو وحى الهى و پیامهاى آسمانى قطع شد ... یادآور ما نزد پروردگارت باش و ما را از یاد مبر.
3. توسّل عرب بادیهنشین به قبر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله :
نویسندگان همه مذاهب اسلامى داستان تشرّف اعرابى به زیارت قبر
(1) الدرر السنیّة فى الردّ على الوهّابیّة، ص 34، ط. مکتبه ایشیق، استانبول، 1396 در ط. مصر 36، سیره زینى دحلان، در حاشیه سیره حلبى، ج 3، ص 391، چاپ مصر.
(2) نهج البلاغه، خ 235.
(225)
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را در کتابهاى خود نوشتهاند و از آن با تجلیل و عظمت یاد کرده و از نمونههاى عالى آداب و روش زیارت شمردهاند.
این داستان را ابن عساکر در تاریخ دمشق و ابن جوزى در مثیر الغرام الساکن و دیگران از محمّد بن حرب هلالى نقل کردهاند که گفت: وارد مدینه شدم، کنار قبر پیامبر رفتم و پس از زیارت آن حضرت، مقابل قبر نشستم، یک نفر از اعراب بادیه نشین وارد شد و پس از زیارت قبر رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] خطاب به قبر شریف گفت: اى بهترین پیامبر خدا! خداى متعال کتابى را که جز راستى و درستى در آن نیست بر تو نازل کرد و در آن فرمود: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا »(1) و اگر آنان که به خود ستم کرده بودند، اگر پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مىکرد، قطعا خدا را توبه پذیر مهربان مىیافتند.
و من اکنون آمدهام تا از خداى تو از گناهانم طلب آمرزش کنم و تو را شفیع و واسطه قرار دهم، سپس گریه کرد و این شعر را زمزمه کرد: یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهنّ القاع والأکم
نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف وفیه الجود والکرم
اى بهترین کسى که در دل زمین دفن شدهاى، زمین و کوههاى اطراف آن به وسیله تو پاک و پاکیزه شد.
جانم فداى آن قبرى که تو در آن ساکن شدهاى، قبرى که عفّت و پاکى، جود و کرم و بزرگى، در آن مدفون شده است.
(1) نساء (4) آیه 64.
(226)
سپس از خدا طلب مغفرت و آمرزش کرد و از مسجد خارج شد.
محمّد بن حرب هلالى مىگوید: در خواب پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] را دیدم که به من فرمود: مرد اعرابى را دریاب و به او بشارت ده که خداوند با شفاعت من او را آمرزید. از خواب بیدار شدم و به دنبالش گشتم تا او را پیدا کنم، ولى او را ندیدم(1).
4. أبو أیّوب انصارى کنار قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل از داود بن ابو صالح داستان گفتگوى مروان با ابو ایّوب انصارى را که براى زیارت آمده بود نقل مىکند، ومىنویسد:
مروان حَکَم(2) خلیفه اموى متوفاى 63، شخصى را دید که کنار قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشسته و صورت خود را روى قبر قرار داده است، گردن او را گرفت و گفت: آیا مىدانى چه کار مىکنى؟ وقتى که خوب دقّت کرد، دید ابو ایّوب انصارى است.
پاسخ داد: نعم، جئت رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآله ] یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن
(1) دفع الشبهة عن الرسول، حصنى، ص 143؛ الأحکام السلطانیّة ماوردى، ص 109، شفاء السقام سُبکى، ص 151 و الدرر السنیّة زینى دحلان، ج 1، ص 21.
(2) مروان بن حکم بن ابى العاص بن امیه، دوسال بعد از هجرت به دنیا آمد، نویسنده و دفتردار عثمان بود و در زمان معاویه حاکم مدینه گردید و پس از مرگ معاویه بن یزید، به خلافت رسید و دوران خلافت او 9 ماه بیشتر نبود و در سال 63 و یا 61 از دنیا رفت. تهذیب الکمال مِزِّى، ج 27، ص 389.
(227)
ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله(1)؛ آرى، مىفهمم چه کار مىکنم، آمدهام به زیارت رسول خدا و به دیدن سنگ قبر نیامدهام، از آن حضرت شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، متولّى امور دینى مردم باشند، بر دین خود گریان نباشید، ولى اگر افراد نالایق (همانند تو) زمام امور را به دست گرفتند، بر دینتان هراسان باشید و اشک بریزید.
5. توسّل بلال بن حارث به قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
بیهقى و دیگران نقل مىکنند:
أصاب الناس قحط فی زمن عمر رضی اللّه عنه، فجاء رجل إلى قبر النبی صلى اللّه علیه وسلّم، فقال: یا رسول اللّه! هلک الناس، استسق لأمّتک، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلّم فی المنام، فقال: إئت عمر فاقرأه منّی السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: علیک الکیس.
قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبکى عمر رضی اللّه عنه، وقال: یا ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه(2)؛ در زمان عمر، مردم دچار قحطى
(1) مستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 422؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 57، ص 249، ومجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(2) دلائل النبوّة بیهقى، ج 7، ص 47، باب ما جاء فی رؤیة النبى [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ] فى المنام، المصنّف ابن ابى شیبه، ج 7، ص 482 تاریخ دمشق، ج 44، ص 346 و ج 56، ص 489، الاستیعاب، ج 3، ص 1149، تاریخ الإسلام، ج 3، ص 273، البدایه والنهایه، ج 7، ص 105، وقایع سال 18، الإصابه، ج 6، ص 216؛ فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء، إذا قحطوا و کنز العمال، ج 8، ص 431.
(228)
و خشکسالى شدند، مردى کنار قبر پیامبر [ صلىاللهعلیهوآله ] آمد و گفت: اى رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امّتت طلب باران کن. رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و سیراب خواهید شد و بگو: کیسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل کرد، قطرات اشک از چشمان عمر جارى شد و گفت: خداوندا، کوشش و جدیّت کردم، ولى همیشه ناتوان و عاجز بودم.
ابن حجر مىنویسد: «وروى ابن أبی شیبة بإسناد صحیح»؛ ابن ابى شیبه این روایت را با سند صحیح نقل کرده است ... مردى که خواب دیده بود بلال بن حارث از اصحاب رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله [بود(1). ابن کثیر نیز آورد: «وهذا إسناد صحیح»؛ اسناد این روایت صحیح است(2). احمد زینى دحلان مفتى شهر مکّه مىنویسد:
بیهقى و ابن ابو شیبه به سند صحیح نقل کردهاند: در زمان خلافت عمر، بر اثر خشکسالى مردم دچار قحطى شدند، شخصى به نام بلال بن حارث از اصحاب پیامبر [ صلىاللهعلیهوآله ] کنار قبر آن حضرت آمد
(1) فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا.
(2) البدایه و النهایه، ج 7، ص 105 در وقایع سال 18.
(229)
و خطاب به قبر گفت: اى رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] امّتت نابود شدند، براى آنان از خدا باران طلب کن. رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] را در خواب دید، فرمود: به مردم بگو باران خواهد آمد.
استدلال به این حدیث براى ثابت نمودن جواز توسّل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت از زاویه رؤیا و خوابى که دیده است نیست، زیرا این رؤیا گرچه صادق و حقّ است، ولى احکام شرعى را بهوسیله آن نمىشود ثابت نمود، چون امکان دارد شخصى که خواب مىبیند، در حفظ و نقل سخنانى که در خواب ردّ و بدل مىشود اشتباه کند؛ بلکه استدلال از جهت عمل یک نفر از اصحاب پیامبر [ صلىاللهعلیهوآله ] و آمدن او کنار قبر و درخواست از آن حضرت براى آمدن باران است که دلیل بر جواز توسّل و ملاک شرعى آن مى شود و معلوم مىشود که این عمل از بزرگترین وسایل تقرّب به خداست، همچنانکه حضرت آدم علیهالسلام قبل از این که رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] به دنیا بیاید، به آن حضرت متوسّل شد(1).
6. توسّل گرفتار، به پیامبر صلىاللهعلیهوآله با رهنمود عثمان بن حنیف:
طبرانى و بیهقى نقل کردهاند: مردى به جهت رفع گرفتارى نزد عثمان خلیفه سوم رفت و آمد مىکرد، ولى عثمان به وى توجّه نمىکرد به عثمان بن حنیف گلایه کرد، عثمان بن حنیف به وى گفت:
وضو بگیر و به مسجد برو، پس از خواندن نماز به رسول کرم [ صلىاللهعلیهوآله
(1) الدرر السنیّة: ج 1، ص 9.
(230)
[ متوسّل شو و بگو: اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلى ربّی فیقضی لی حاجتی، وتذکر حاجتک؛ خدایا، حاجت خود را از تو مىخواهم و به وسیله پیامبرت به تو رو آوردهام، اى محمّد من به وسیله تو به خدا رو آوردهام تا حاجتم برآورده شود. آن گاه حاجت خود را ذکر کن.
به توصیه عثمان بن حنیف عمل نمود و به طرف منزل عثمان بن عفّان، خلیفه مسلمین حرکت کرد، وقتى که چشم دربان خلیفه به وى افتاد، او را با احترام نزد عثمان برد و خلیفه او را نزد خود نشاند و مشکلش را برطرف نمود و حاجتش را روا ساخت.
از نزد خلیفه بیرون آمد و نزد عثمان بن حنیف رفت و داستان را براى او نقل نمود و از وى تشکّر کرد.
عثمان بن حنیف گفت:
به خدا سوگند، این توسّل را از پیش خود نگفتم؛ بلکه نزد پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] بودم که نابینایى آمد و از حضرت تقاضاى دعا نمود، رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] این توسّل را به او آموخت، مرد نابینا به برکت این توسّل شفا یافت و بینا گردید(1). مبارکفورى متوفّاى 1353، در کتاب تحفة الأحوذى که شرح صحیح ترمذى است مىنویسد:
شیخ عبد الغنى دهلوى متوفّاى 1296، در کتاب «انجاح الحاجة على سنن ابن ماجة» گفته است: استاد ما شیخ محمّد عابد سندى
(1) معجم صغیر طبرانى، ج 1، ص 183، ط .المکتبة السلفیة.
(231)
متوفّاى 1257، در رساله خویش «طوالع الأنوار على الدرّ المختار» گفته است: حدیث مرد نابینا دلالت بر جواز توسّل به پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ]در زمان حیات آن حضرت دارد، امّا دلیل بر توسّل پس از رحلت، داستان مردى است که براى حاجت خویش نزد عثمان بن عفّان رفت و آمد مىکرد و به برکت توسّل به رسول گرامى [ صلىاللهعلیهوآله [ مشکل او برطرف گردید(1). شوکانى متوفاى 1255، گفته است:
این حدیث دلالت بر جواز توسّل به رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] دارد، به شرط آن که معتقد باشیم همه کارها به وسیله خداوند متعال انجام مىشود و او به هر کس بخواهد عطا مىکند و اگر نخواهد مانع مىشود و هر آن چه او اراده فرماید محقّق خواهد شد و اگر اراده نکند به وقوع نخواهد پیوست(2).
7. توسّل بلال مؤذّن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به قبر آن حضرت:
بلال مؤذّن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در عهد عمر بن خطّاب در شهر شام اقامت داشت. شبى در عالم خواب پیامبر صلىاللهعلیهوآله را دید که به وى فرمود:
ما هذه الجفوة یا بلال؟! أما آن لک أن تزورنی یا بلال؟ فانتبه حزینا وجلاً خائفا، فرکب راحلته وقصد المدینة فأتى قبر النبیّ[ صلىاللهعلیهوآله ]، فجعل یبکی عنده ویمرّغ وجهه علیه، فأقبل الحسن
(1) تحفة الأحوذى، ج 10، ص 34.
(2) تحفة الذاکرین، ص 162.
(232)
والحسین[ علیهماالسلام ] فجعل یضمّهما ویقبّلهما(1)؛ اى بلال! این چه ظلمى است در حقّ من روا داشتهاى؟ آیا وقت آن نرسیده است که مرا زیارت کنى؟
از خواب بیدار شد، ناراحتى و ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود، با سرعت وسایل سفر را بسته و بر مرکبش سوار شد و به طرف مدینه حرکت نمود.
وقتى که به شهر مدینه رسید کنار قبر رسول خدا [ صلىاللهعلیهوآله ] آمد، گریه مىکرد و صورت خودش را به قبر حضرت مىمالید، در این هنگام حسن و حسین] علیهماالسلام ] را دید که به طرف قبر جدّشان مىآیند، آن دو عزیز را به آغوشش گرفت و غرق بوسه ساخت.
8. توسّل بزرگان حنابله به قبر امام کاظم علیهالسلام :
خطیب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت مىنویسد:
ابوعلى خلال(2) متوفاى 242، مىگفت: ما همّنی أمر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسّلت به إلاّ سهّل اللّه تعالى لی ما أحبّ(3)؛ هرگاه که مشکلى برایم پیش مىآمد، کنار قبر حضرت موسى بن
(1) أسد الغابه، ج 1، ص 28.
(2) مزّى از قول یعقوب بن شیبه مىنویسد: «کان ثقة ، ، ثبتا ، متقنا». مورد وثوق، استوار و درست بود و همچنین وثاقت وى را از نسائى و خطیب بغداد نقل کرده است.تهذیب الکمال، ج 6، ص 263.
(3) تاریخ بغداد، ج 1، ص 133 به تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، ط. دار الکتب العلمیة ـ بیروت.
(233)
جعفر علیهماالسلام مىرفتم و به او متوسّل مىشدم، مشکلاتم برطرف مىشد.
9. قبر امام هشتم علیهالسلام ، زیارتگاه بزرگان اهل سنّت:
محمّد بن مؤمل مىگوید: همراه ابن خزیمه پیشواى اهل حدیث و جمع زیادى از اساتید و بزرگان به زیارت قبر على بن موسى الرضا[ علیهماالسلام [در طوس رفتیم. «فرأیت من تعظیمه یعنی ابن خزیمة لتلک البقعة، وتواضعه لها وتضرّعه عندها ما تحیّرنا»؛ از تعظیم و تواضع ابن خزیمه نسبت به بارگاه حضرت حیرتزده شدیم(1). ابن حبّان از علماى مشهور و رجال نویس بزرگ اهل سنّت مىنویسد: قبر على بن موسى الرضا[ علیهماالسلام ] در طوس کنار قبر هارون الرشید قرار گرفته است و زیارتگاه مشهورى است، من بارها قبر او را زیارت نمودهام.
«وما حلّت بی شدّة فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علیّ بن موسى الرضا صلوات اللّه على جدّه وعلیه، ودعوت اللّه إزالتها عنّی إلاّ استجیب لی وزالت عنّی تلک الشدّة، وهذا شیء جرّبته مرارا فوجدته کذلک»؛ در مدّتى که ساکن طوس بودم هرگاه برایم مشکلى پیش مى آمد، قبر على بن موسى الرضا[ علیهماالسلام [ را زیارت کرده و از خداوند رفع آن مشکل را مىخواستم، در اسرع وقت آن گرفتارى حل مىشد و این را بارها تجربه کردهام، خداوند مارا بر محبّت مصطفى و اهل بیت او سلام اللّه علیهم بمیراند(2).
(1) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339.
(2) الثقات، ج 8، ص 457.
(234)
10. تبرّک و توسّل شافعى به قبر ابو حنیفه:
قبر ابو حنیفه امام حنفىها در منطقه اعظمیّه بغداد زیارتگاه عمومى است و خطیب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت از على بن میمون نقل مىکند که از شافعى پیشواى شافعىها شنیدم که مىگفت:
إنّی لأتبرّک بأبی حنیفة وأجیء إلى قبره فی کلّ یوم یعنی زائرا، فإذا عرضت لی حاجة صلّیت رکعتین وجئت إلى قبره وسألت اللّه تعالى الحاجة عنده فما تبعد عنّی حتّى تقضی(1)؛ هر روز به زیارت قبر ابوحنیفه مىروم و به قبر او تبرّک مىجویم و هرگاه برایم حاجتى پیش آید، دو رکعت نماز خوانده و در کنار قبر او دعا مىکنم و در فاصله کوتاه حاجتم برآورده مىشود.
(1) تاریخ بغداد، ج 1، ص 135؛ و خوارزمى در مناقب ابى حنیفه، ج 2، ص 199 وابن جوزى در منتظم،ج 16، ص 100.